- شخیلیده
- بانگ بر آروده، نعره زده، صفیر زده، نالیده، غریده (رعد)، پژمرده افسرده
معنی شخیلیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فریاد کردن بانگ برآوردن نعره زدن، سوت زدن صفیر زدن، ناله کردن، غریدن رعد، پژمرده شدن افسردن
نالیده، پژمرده، افسرده
فریاد زدن، بانگ کردن، ناله کردن، سوت زدن، پژمرده شدن
فشرنده افشارنده. سوت زننده صفیر زننده
خراشیده ریش کرده، خلانیده
فریاد زدن، بانگ کردن
صبر کرده آرام گرفته
خراشیدن، خراش دادن، خلانیدن
فریاد زدن، بانگ کردن، برای مثال تو دعا را سخت گیر و می شخول / عاقبت برهاندت از دست غول (مولوی - ۳۶۳) ناله کردن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن
خراشیدن
خراشیده، ریش شده
فشردن، فشار دادن، برای مثال گلابی صفت بر صفا بگذرند / که گل را شپیلند و آبش خورند (امیرخسرو - لغتنامه - شپیل)
فشار دهنده، فشرنده
گیاهی از تیره آله که پایا میباشد و ارتفاعش بین 30 تا 50 سانتیمتر است و برگهایش نازک و نسبه پهن و سبز تیره است و گلهایش برنگهای ارغوانی و آبی و گاهی سفید است
ترشده مرطوب آبدیده
فریاد زدن بانگ کردن، صفیر زدن، افسردن پژمردن پژمرده شدن
لغزیده فرو خیزنده
شوریده ژولیده در هم پریشان، درمانده حیران
پراکنده پریشان از هم پاشیده، پخش و پهن گردیده
آمیخته درهم شده
ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)
ازهم پاشیده، پراکنده و پریشان شده
فریاد زدن، بانگ کردن
ناله کردن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخولیدن
ناله کردن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخولیدن
لغزیده، لیزخورده
فرو رفته، نفوذ کرده
شعله ور فروزان
لغزیده، افتاده، پژمرده