شهلیده شهلیده شهریده. پراکنده و پریشان شده و از هم پاشیده شده و پخچ و پهن. (از برهان) (از ناظم الاطباء). پراکنده و پریشان شده واز هم پاشیده شده. (انجمن آرا) (آنندراج). شلهیده لغت نامه دهخدا
شولیده شولیده ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مِثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶) فرهنگ فارسی عمید
شهلیدن شهلیدن ازهم پاشیدن، پراکنده شدن، پخش شدن، برای مِثال چو افتاد دشمن در آن پای لغز / به سمّ سمندش بشهلید مغز (نظامی5 - ۹۷۳) فرهنگ فارسی عمید