جدول جو
جدول جو

معنی شهلیده

شهلیده
ازهم پاشیده، پراکنده و پریشان شده
تصویری از شهلیده
تصویر شهلیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شهلیده

شهلیده

شهلیده
شهریده. پراکنده و پریشان شده و از هم پاشیده شده و پخچ و پهن. (از برهان) (از ناظم الاطباء). پراکنده و پریشان شده واز هم پاشیده شده. (انجمن آرا) (آنندراج). شلهیده
لغت نامه دهخدا

شولیده

شولیده
ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مِثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)
شولیده
فرهنگ فارسی عمید

شهلیدن

شهلیدن
ازهم پاشیدن، پراکنده شدن، پخش شدن، برای مِثال چو افتاد دشمن در آن پای لغز / به سمّ سمندش بشهلید مغز (نظامی5 - ۹۷۳)
شهلیدن
فرهنگ فارسی عمید

شهریده

شهریده
چیزی که پهن و پخش شده، ازهم پاشیده، پراکنده، پریشان
شهریده
فرهنگ فارسی عمید