جدول جو
جدول جو

معنی شخلیدن

شخلیدن((شَ دَ))
فریاد زدن، صفیر زدن، پژمردن
تصویری از شخلیدن
تصویر شخلیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شخلیدن

شخلیدن

شخلیدن
فریاد زدن بانگ کردن، صفیر زدن، افسردن پژمردن پژمرده شدن
شخلیدن
فرهنگ لغت هوشیار

شخلیدن

شخلیدن
فریاد زدن، بانگ کردن
ناله کردن
پژمرده شدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کِشیدَن، صَفیر زَدَن، شِپلیدَن، شَخولیدَن
شخلیدن
فرهنگ فارسی عمید

شخلیدن

شخلیدن
شخولیدن. بشخلیدن. بشخولیدن. صفیر زدن. (برهان) (سروری). سوت زدن و بانگ کردن. (فرهنگ نظام) ، پژمرده شدن. (برهان). پژمریدن. (سروری). افسرده و پژمرده شدن، دم گرفتن، ضعیف شدن. (ناظم الاطباء) ، فریاد و صفیر. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا

شخیلیدن

شخیلیدن
فریاد کردن بانگ برآوردن نعره زدن، سوت زدن صفیر زدن، ناله کردن، غریدن رعد، پژمرده شدن افسردن
فرهنگ لغت هوشیار