جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شپیلنده

شپیلنده

شپیلنده
فشارنده. (برهان). فشرنده. افشارنده. (فرهنگ فارسی معین) ، صفیرزننده. (برهان). سوت زننده. (فرهنگ فارسی معین). شخولنده، دیوانگی کننده. (از برهان)
لغت نامه دهخدا

شخیلیده

شخیلیده
بانگ بر آروده، نعره زده، صفیر زده، نالیده، غریده (رعد)، پژمرده افسرده
فرهنگ لغت هوشیار

شکیبنده

شکیبنده
صبر کننده، برای مِثال تو در کنج کاشانه پنهان شوی / شکیبنده چون شخص بی جان شوی (نظامی۶ - ۱۰۵۶)
شکیبنده
فرهنگ فارسی عمید

شپیلیدن

شپیلیدن
فشردن، فشار دادن، برای مِثال گلابی صفت بر صفا بگذرند / که گل را شپیلند و آبش خورند (امیرخسرو - لغتنامه - شپیل)
شپیلیدن
فرهنگ فارسی عمید