جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شخاییده

شخاییده

شخاییده
ریش کرده. (فرهنگ رشیدی). خراشیده:
شخایید رخسار و میکرد آوخ
ز سردی آهش شخاییده دوزخ.
زراتشت بهرام.
رجوع به شخاییدن شود
لغت نامه دهخدا

شخاییدن

شخاییدن
خراشیدن، ریش کردن، برای مِثال چو بشنید شاه آن پیام نهفت / ز کینه لب خود شخایید و گفت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸)، خلانیدن
شخاییدن
فرهنگ فارسی عمید

شخائیده

شخائیده
شخاییده. ریش کرده. (فرهنگ سروری). رجوع به شخائیدن شود
لغت نامه دهخدا

شخاییدن

شخاییدن
ریش کردن. خلانیدن. خراشیدن. (برهان). ریش کردن. (از فرهنگ رشیدی). ریش کردن. خلیدن. (فرهنگ سروری). به دندان ریش کردن. (صحاح الفرس) :
سواران خفته و این اسب بر سرْشان همی تازد
که نه کس را بکوبد سر نه کس را روی بشْخاید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

خاییده

خاییده
بدندان نرم شده باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 379) :
خاییدۀ دهان جهانم چو نیشکر
ای کاش نیشکر نیمی من کبستمی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

رباییده

رباییده
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
فرهنگ لغت هوشیار