معنی شخیلیدن شخیلیدن فریاد زدن، بانگ کردن، ناله کردن، سوت زدن، پژمرده شدن تصویر شخیلیدن فرهنگ فارسی عمید
شخیلیدن شخیلیدن فریاد کردن بانگ برآوردن نعره زدن، سوت زدن صفیر زدن، ناله کردن، غریدن رعد، پژمرده شدن افسردن فرهنگ لغت هوشیار
شخیلیدن شخیلیدن شخولیدن. شخلیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). پژمرده شدن. (برهان) ، صفیر زدن. (برهان) لغت نامه دهخدا
شخیلیده شخیلیده بانگ بر آروده، نعره زده، صفیر زده، نالیده، غریده (رعد)، پژمرده افسرده فرهنگ لغت هوشیار
شخولیدن شخولیدن فریاد زدن، بانگ کردن، برای مِثال تو دعا را سخت گیر و می شخول / عاقبت برهانَدَت از دست غول (مولوی - ۳۶۳) ناله کردنپژمرده شدنسوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کِشیدَن، صَفیر زَدَن، شِپلیدَن، شَخلیدَن فرهنگ فارسی عمید
شخولیدن شخولیدن بانگ کردن، با آهنگ خواندن، سوت زدن، ناله کردن، غریدن رعد، پژمرده شدن فرهنگ فارسی معین