فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر به راه، سَر بر خَط، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، مُطیع، طایع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
سپردن. تفویض کردن. تسلیم کردن. (ناظم الاطباء). واگذاشتن. ترک کردن: بی بلا نازنین شمرد او را چون بلا دید درسپرد اورا. سنائی (حدیقه). ، لو دادن. چغلی کردن. گیر دادن کسی را. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، فرو بردن: یکی تیری افکند و در ره فتاد وجودم نیازرد و رنجم نداد تو برداشتی آمدی سوی من همی در سپردی به پهلوی من. سعدی. رجوع به سپردن شود
سپردن. تفویض کردن. تسلیم کردن. (ناظم الاطباء). واگذاشتن. ترک کردن: بی بلا نازنین شمرد او را چون بلا دید درسپرد اورا. سنائی (حدیقه). ، لو دادن. چغلی کردن. گیر دادن کسی را. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، فرو بردن: یکی تیری افکند و در ره فتاد وجودم نیازرد و رنجم نداد تو برداشتی آمدی سوی من همی در سپردی به پهلوی من. سعدی. رجوع به سپردن شود