جدول جو
جدول جو

معنی سرسپردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرسپردن
مطیع گشتن، فرمانبرداری کردن
تصویری از سرسپردن
تصویر سرسپردن
فرهنگ لغت هوشیار
سرسپردن
((سَ. س پُ دَ))
تسلیم شدن، فرمان بردن
تصویری از سرسپردن
تصویر سرسپردن
فرهنگ فارسی معین
سرسپردن
مطیع شدن، منقاد شدن، متابعت کردن، تسلیم شدن، فرمانبردار شدن، مطیع گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاسپردن
تصویر فاسپردن
بازسپردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر سپردن
تصویر سر سپردن
تسلیم شدن، مطیع گشتن، فرمان برداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر سپرده
تصویر سر سپرده
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر کردن
تصویر سر کردن
شروع کردن، آغاز کردن سخن، افسانه، گریه، ناله یا شکوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در سپردن
تصویر در سپردن
سپردن، واگذاشتن، راه را پیمودن و به پایان رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
بارگاه، خیمۀ بزرگ،
پردۀ بزرگ که به جای دیوار دور خیمه بکشند، پرده سرای
سراپردۀ کحلی: کنایه از آسمان، ابر سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ رِ کَ زَ دَ)
سپردن. تفویض کردن. تسلیم کردن. (ناظم الاطباء). واگذاشتن. ترک کردن:
بی بلا نازنین شمرد او را
چون بلا دید درسپرد اورا.
سنائی (حدیقه).
، لو دادن. چغلی کردن. گیر دادن کسی را. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، فرو بردن:
یکی تیری افکند و در ره فتاد
وجودم نیازرد و رنجم نداد
تو برداشتی آمدی سوی من
همی در سپردی به پهلوی من.
سعدی.
رجوع به سپردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
بارگاه پادشاهان، خیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسپردن
تصویر واسپردن
باز سپردن رد کردن تادیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسپردن
تصویر فاسپردن
بازسپردن بسپردن تسلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسپرده
تصویر سرسپرده
مطیع فرمانبرده، تسلیم شده، به حلقه ارادت مرشد در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسپاردن
تصویر درسپاردن
سپردن، ترک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در سپردن
تصویر در سپردن
در سپاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسپردن
تصویر فاسپردن
((س پُ دَ))
باز سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرآوردن
تصویر سرآوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
به پایان رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
((~. بُ دَ))
مجازاً، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واسپردن
تصویر واسپردن
((س پُ دَُ))
رد کردن، تأدیه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
((سَ پَ دَ یا دِ))
پرده سرای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرسپرده
تصویر سرسپرده
((~. س پُ دِ))
تسلیم شده، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادت کیش، برخی، فدوی، جان نثار، مطیع، منقاد
متضاد: گردن کش، یاغی، نافرمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
Skid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
déraper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
скользить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
rutschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
ковзати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
ślizgać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
打滑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
derrapar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
slittare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرخوردن
تصویر سرخوردن
patinar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی