خسته، ریشدار، مجروح، (از ناظم الاطباء)، پرقرحه، ریشدار، صاحب قرحه، قرح، قریح، مقروح، مجروح، (از یادداشت مؤلف) : رمض، ریشناک شدن جگر، (منتهی الارب) : بود یک مسکین عازرنام بر در آن توانگر افتاده بود، ریشناک و دردناک، (دیاتسارون ص 304)
خسته، ریشدار، مجروح، (از ناظم الاطباء)، پرقرحه، ریشدار، صاحب قرحه، قَرِح، قریح، مقروح، مجروح، (از یادداشت مؤلف) : رمض، ریشناک شدن جگر، (منتهی الارب) : بود یک مسکین عازرنام بر در آن توانگر افتاده بود، ریشناک و دردناک، (دیاتسارون ص 304)
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طفس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک، رودکی، خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طَفِس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک، رودکی، خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)