معنی سنگناک - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سنگناک
سنگناک
- سنگناک
- زمینی که دارای سنگ باشد. (ناظم الاطباء) :
این چنین اسبی تواند برد بیرون مر مرا
از چنین وادی به قاعی سنگناک و نیش زن.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
سنگانک
- سنگانک
- قریه ای است سه فرسخی جنوب شیراز. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
سوگناک
- سوگناک
- غمناک، دردناک:
نباشد نه رخ را بشویم ز خاک
سزد گربباشم بدین سوگناک،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
رنگناک
- رنگناک
- رنگین. ملون. رجوع به رنگین شود:
سنبل بخشایش از او تابناک
لالۀ آمرزش از او رنگناک.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنگنک
- سنگنک
- حب البقر. گاودانه. قسمی خلر. قسمی از حبوبات درشت تر از ماش و خردتر از خلر برنگ تیره نزدیک بسیاهی که بیشتر به گاو دهند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تنگنای
- تنگنای
- تنگی ضیق، جای تنگ مضیقه، سختی فشار، دره کوه، راه میان دو کوه، قبر لحد، دنیا، قالب آدمی
فرهنگ لغت هوشیار