جدول جو
جدول جو

معنی رَضِيَ - جستجوی لغت در جدول جو

رَضِيَ
رضایت دادن، راضی، راضی بودن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بد، فقیر، بی کیفیّت
دیکشنری عربی به فارسی
سوسو زدن، بیهوش شد
دیکشنری عربی به فارسی
نگاه خشمگین انداختن، خشم، آشفته کردن، خشمگین بودن، خشمگین شدن
دیکشنری عربی به فارسی
ملاقات کردن، او ملاقات کرد
دیکشنری عربی به فارسی
خسته کننده، یکنواخت
دیکشنری عربی به فارسی
لرزش، تکان دادن
دیکشنری عربی به فارسی
لرزان، یک لرز، لرزنده
دیکشنری عربی به فارسی
همدل، مهربان، رحیم، قابل ترحّم، دل رحم، لطیف بودن
دیکشنری عربی به فارسی
باوقار، برازنده، چابک
دیکشنری عربی به فارسی
آخرین بودن، او ماند، ماندن
دیکشنری عربی به فارسی
شرجی، مرطوب
دیکشنری عربی به فارسی
خواستن، آرزو کن
دیکشنری عربی به فارسی
بلند، نازک
دیکشنری عربی به فارسی
همراهی، همراه
دیکشنری عربی به فارسی
فرمانده کمکی، گروهبان
دیکشنری عربی به فارسی
رفت و آمد کردن، سوار شد، سریع دویدن، صعود کردن، سواری کردن، زین گذاشتن
دیکشنری عربی به فارسی
رنین، زنگ زدن
دیکشنری عربی به فارسی
رئیس، رئیس جمهور
دیکشنری عربی به فارسی
کباب پز کردن، کمی
دیکشنری عربی به فارسی
پنهان کردن، پنهان شده است
دیکشنری عربی به فارسی
فراموش کردن، فراموش شده
دیکشنری عربی به فارسی