معنی غَشِيَ
غَشِيَ
سوسو زدن، بیهوش شد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با غَشِيَ
بَقِيَ
بَقِيَ
آخِرین بودَن، او ماند، ماندَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَشِيع
بَشِيع
وَحشی، زِشت
دیکشنری عربی به فارسی
خَفِيَ
خَفِيَ
پِنهان کَردَن، پِنهان شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
خَشِبَ
خَشِبَ
چَنگال زَدَن، چوب
دیکشنری عربی به فارسی
شَوِيَ
شَوِيَ
کَباب پَز کَردَن، کَمی
دیکشنری عربی به فارسی
رَضِيَ
رَضِيَ
رِضایَت دادَن، راضی، راضی بودَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَشِيق
رَشِيق
باوُقار، بَرازَندِه، چابُک
دیکشنری عربی به فارسی
لَقِيَ
لَقِيَ
مُلاقات کَردَن، او مُلاقات کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
غَنِيّ
غَنِيّ
ثَروَتمَند
دیکشنری عربی به فارسی