معنی شَوِيَ
شَوِيَ
کباب پز کردن، کمی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با شَوِيَ
بَقِيَ
بَقِيَ
آخِرین بودَن، او ماند، ماندَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَفِيَ
خَفِيَ
پِنهان کَردَن، پِنهان شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
طَوِيل
طَوِيل
دِراز، طولانی، بُلَند
دیکشنری عربی به فارسی
شَهِير
شَهِير
مَشهور، مَعروف
دیکشنری عربی به فارسی
شَهِيّ
شَهِيّ
دَهان آب اَنداز، خُوشمَزِه
دیکشنری عربی به فارسی
شَهِدَ
شَهِدَ
گُواهی دادَن، بَرایِ تَأیید
دیکشنری عربی به فارسی
شَوكِيّ
شَوكِيّ
خاردار، سُتون فَقَرات
دیکشنری عربی به فارسی
شَقِيق
شَقِيق
بِلُوند، بَرادَر، شِکافَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
شَقِيّ
شَقِيّ
شورِشگَر، دِلهُرِه، دَمدَمی، شوخ
دیکشنری عربی به فارسی