- رَتِيب
- خسته کننده، یکنواخت
معنی رَتِيب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلورین، فعّالانه
ارزان
همدل، مهربان، رحیم، قابل ترحّم، دل رحم، لطیف بودن
لرزان، یک لرز، لرزنده
لرزش، تکان دادن
بازی، بازیگوش
غمگین، افسرده، عبوس
نزدیک، بستن، قریب، مجاور، خویشاوند
بد، فقیر، بی کیفیّت
مقاوم، جامد
ترسناک، ماهی
بیگانه، عجیب، غریب، خنده دار، طنزآمیز، دورگه، عجیب و غریب، زشت و غیرطبیعی، ویژه، بی خود، دلنشین، معمولی
پسری، پسر، پسرانه
ترسناک، عالی
ارزان
باوقار، برازنده، چابک
فرمانده کمکی، گروهبان
قدیمی و کهنه، قدیمی
شرجی، مرطوب
بی روح، یکنواخت
سخنور، یک واعظ
بارور، پربار
ترتیب، رتبه بندی
معجزه آسا، شگفت انگیز، پرخاشگر
لجوج، مایل
رضایت دادن، راضی، راضی بودن
تاریک، مه
پزشک، دکتر
رئیس، رئیس جمهور
رنین، زنگ زدن
همراهی، همراه
بلند، نازک
مرطوب