- ذَاتِيّ
- ذاتی، خود
معنی ذَاتِيّ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شورشگر، نافرمان
باهوش، خوشمزه، هوشمند، زیرک، زرنگ
آتشبازی، آتشین
فاشیستی، فاشیست
غارمانند
گازی، مهاجم
بودجه ای، مالی
صوتی، آوایی، مربوط به صدا، آوازی
دنیوی، عادی، رایج، معمولی، دشمنانه، منظّم
بی فایده، برهنه
غیر نظامی، محاوره ای، عامیانه
ذهنیّت، ذهنی
همسایگی، در حال انجام است، کناری
پر سر و صدا، پاداش
ناخودآگاه، راهزنی، زیرزمینی، راهنماها
خون آشام، خونین
حاشیه ای، پابرهنه
جاری، در حال حاضر
باغبان، ناسپاس
گریه کنان، گریه کردن
بومی، صرفاً
پسری، پسر، پسرانه