- جَارِي
- دونده، در جریان است، نزدیکی، در حال انجام است، جاری شدن
معنی جَارِي - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دنباله دار، بعدی
تاریخ
جسور، پررنگ، بی باک
اساسی، رادیکال
گسترده، گرسنه
استبدادی، ناعادلانه
متروک، خالی، ویران، بی روح، بی جان
وحشیانه، نادان، پر صدا و خودخوٰاه، به طور ملامت آمیز، جاهل
آماده
قابل جمع آوری، گرمایش، جمع آور، مسجد
یخ زده، سفت و سخت
پر سر و صدا، پاداش
جذب کننده، جذّاب، جاذب
نیکوکار، خیریّه
همسایگی، در حال انجام است، کناری
منسوخ، فرسوده، کهنه، بدوی
مجرم، مرتکب
سیلابی، جارو کردن
زخم زننده، آزاردهنده
چابک، شوخ، ماهر، مبتکرانه
برتر، برجسته، بارز بودن
خنک، سرد
باقی مانده، استراحت
مدّعی، دعوت شد، فراخوانی
ماورایی، فراطبیعی
فرسوده، ویران شده
برهنه پا، پابرهنه
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
مشتاق
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
بحثی، بحث کردن، جدلی