معنی رَاوِي
رَاوِي
راوی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با رَاوِي
خَاوِي
خَاوِي
مَتروک، خالی، ویران، بی روح، بی جان
دیکشنری عربی به فارسی
بَالِي
بَالِي
مَنسوخ، فَرسودِه، کُهنِه، بَدَوی
دیکشنری عربی به فارسی
بَاقِي
بَاقِي
باقی ماندِه، اِستِراحَت
دیکشنری عربی به فارسی
حَافِي
حَافِي
بِرِهنِه پا، پابِرِهنِه
دیکشنری عربی به فارسی
دَاعِي
دَاعِي
مُدَّعی، دَعوَت شُد، فَراخوانی
دیکشنری عربی به فارسی
رَائِع
رَائِع
عالی، شِگِفت اَنگیز، جالِب، شُکوهمَند
دیکشنری عربی به فارسی
رَائِد
رَائِد
رَهبَر، پیشگام، سُتوان
دیکشنری عربی به فارسی
رَاقِص
رَاقِص
رَقّاص، رَقصندِه
دیکشنری عربی به فارسی
رَافِض
رَافِض
مُخالِف، رَد کَردَن، رَد کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی