کف دهان آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو برای مثال قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
کف دهان آبِ دَهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آبِ دَهَن، بُزاق، تُف، تُفو، خیو، خَدو برای مِثال قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
ساختمانی که بیش از ده طبقه داشته باشد مثلاً برج میلاد، بنای بلند استوانه ای یا مربع شکل که در کنار قلعه یا جای دیگر برای دیده بانی یا محافظت و نگهبانی می ساختند، کوشک، قلعه، جمع بروج، در علم نجوم منطقه البروج
ساختمانی که بیش از ده طبقه داشته باشد مثلاً برج میلاد، بنای بلند استوانه ای یا مربع شکل که در کنار قلعه یا جای دیگر برای دیده بانی یا محافظت و نگهبانی می ساختند، کوشک، قلعه، جمعِ بُرُوج، در علم نجوم منطقه البروج
پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ، واژ خراج، مالیات، عوارض برای مثال سزد اگر همه دلبران دهندت باج / تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج (حافظ۱ - ۱۳۳)، آنچه پادشاهان بزرگ از پادشاهان مغلوب و زیردست خود می گرفتند، پولی که راهداران از مسافران می گرفتند در آیین زردشتی از مراسم مذهبی، برای مثال چو آمد وقت خوان، دارای عالم / ز موبد خواست رسم باج و برسم (نظامی۲ - ۱۵۹)، در آیین زردشتی خاموشی و سکوت هنگام اجرای بعضی مراسم مذهبی، گفتار، سخن، در آیین زردشتی دعاهایی که آهسته و زیر لب می خواندند باج سبیل: کنایه از آنچه مردم قلدر و زورگو به زور و جبر از کسی بگیرند
پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ، واژ خراج، مالیات، عوارض برای مِثال سزد اگر همه دلبران دهندت باج / تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج (حافظ۱ - ۱۳۳)، آنچه پادشاهان بزرگ از پادشاهان مغلوب و زیردست خود می گرفتند، پولی که راهداران از مسافران می گرفتند در آیین زردشتی از مراسم مذهبی، برای مِثال چو آمد وقت خوان، دارای عالم / ز موبد خواست رسم باج و برسم (نظامی۲ - ۱۵۹)، در آیین زردشتی خاموشی و سکوت هنگام اجرای بعضی مراسم مذهبی، گفتار، سخن، در آیین زردشتی دعاهایی که آهسته و زیر لب می خواندند باجِ سبیل: کنایه از آنچه مردم قلدر و زورگو به زور و جبر از کسی بگیرند
شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود بنگ، فنگ، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود بَنگ، فَنگ، زُمُرُّد گیاه، زُمُرُّدگیا، شاهدانَج، شَهدانَج، کَنَودانه
چیزی را گویند که بر زمین پهن شده باشد. (فرهنگ خطی). و ظاهراً صورتی است از پخش. بخچ. پخج. (در تداول عامۀ خراسان) : اگر بر سر مرد زد در نبرد سر وقامتش بر زمین بخج کرد. عنصری
چیزی را گویند که بر زمین پهن شده باشد. (فرهنگ خطی). و ظاهراً صورتی است از پخش. بخچ. پخج. (در تداول عامۀ خراسان) : اگر بر سر مرد زد در نبرد سر وقامتش بر زمین بخج کرد. عنصری
کوشک. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج) (منتهی الارب) (کشاف اصطلاحات الفنون) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (زمخشری) (مهذب الاسماء). قصر. (از اقرب الموارد). کاخ: بیار آن ماه را یک شب درین برج که پنهان دارمش چون لعل دردرج نبود آگه که آن شبرنگ و آن ماه ببرج او فرود آیند ناگاه. نظامی. چندانکه از نظر غایب شد ببرجی رفت و درجی بدزدید. (گلستان).
کوشک. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج) (منتهی الارب) (کشاف اصطلاحات الفنون) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (زمخشری) (مهذب الاسماء). قصر. (از اقرب الموارد). کاخ: بیار آن ماه را یک شب درین برج که پنهان دارمش چون لعل دردرج نبود آگه که آن شبرنگ و آن ماه ببرج او فرود آیند ناگاه. نظامی. چندانکه از نظر غایب شد ببرجی رفت و درجی بدزدید. (گلستان).
دهی است از دهستان شهر کهنه بخش حومه شهرستان قوچان، جلگه و سردسیری است. سکنۀ آن 926 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، جامۀ برسا. لباس رو، لباس پربهای باشکوه. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان شهر کهنه بخش حومه شهرستان قوچان، جلگه و سردسیری است. سکنۀ آن 926 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، جامۀ برسا. لباس رو، لباس پربهای باشکوه. (ناظم الاطباء)
در تداول مقابل خرج. آنچه مصرف شود از نقد برای چیزهایی که از ضروریات زندگی نباشد. خرجها که جز برای خوردن و آشامیدن و منزل است. خرجهای غیرضروری. (یادداشت مؤلف)
در تداول مقابل خرج. آنچه مصرف شود از نقد برای چیزهایی که از ضروریات زندگی نباشد. خرجها که جز برای خوردن و آشامیدن و منزل است. خرجهای غیرضروری. (یادداشت مؤلف)
فراخ عیش شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روی زمین و در روی زمین افتاده، مناسب و جای گرفته، درست و صحیح و راست. (ناظم الاطباء). - برجا شدن، تمام شدن و مرتب شدن. (ناظم الاطباء). - برجا کردن، ملاحظه نمودن و رعایت نمودن. (ناظم الاطباء). - ، مرتب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به برجای شود
فراخ عیش شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روی زمین و در روی زمین افتاده، مناسب و جای گرفته، درست و صحیح و راست. (ناظم الاطباء). - برجا شدن، تمام شدن و مرتب شدن. (ناظم الاطباء). - برجا کردن، ملاحظه نمودن و رعایت نمودن. (ناظم الاطباء). - ، مرتب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به برجای شود
رستنی باشدکه آنرا اکر ترکی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). وج. (بحر الجواهر). بحرالجواهر در ذیل کلمه وج گوید فارسی آن برج است. رجوع به بحرالجواهر شود، سنگی که در چاه اندازند تا چشمه های آن گشوده و آب آن خوشمزه گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، علامتی که از سنگ سازند مانند نشان و علامت راه. (منتهی الارب) علم و رایت معطر و خوشبوی. (ناظم الاطباء)
رستنی باشدکه آنرا اکر ترکی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). وج. (بحر الجواهر). بحرالجواهر در ذیل کلمه وج گوید فارسی آن برج است. رجوع به بحرالجواهر شود، سنگی که در چاه اندازند تا چشمه های آن گشوده و آب آن خوشمزه گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، علامتی که از سنگ سازند مانند نشان و علامت راه. (منتهی الارب) علم و رایت معطر و خوشبوی. (ناظم الاطباء)
دهی جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. سکنه 416 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و عسل است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم و گلیم بافی. راه آن مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. سکنه 416 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و عسل است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم و گلیم بافی. راه آن مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1)
جای بلندی که برای نگهبانی عمارت و قلعه درست کنند، قلعه، دژ، هر یک از دوازده برج منطقه البروج که خورشید هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد، حمل (فروردین)، ثور (اردیبهشت)، جوزا (خرداد)، سرطان (تیر)
جای بلندی که برای نگهبانی عمارت و قلعه درست کنند، قلعه، دژ، هر یک از دوازده برج منطقه البروج که خورشید هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد، حمل (فروردین)، ثور (اردیبهشت)، جوزا (خرداد)، سرطان (تیر)