معنی بپا بپا (بِ) مستقر. برجای. ایستاه. مقیم. برپای. بپای. - بپا باش، برخیز. بایست. (از ناظم الاطباء). رجوع به بپای شود. - بپا بودن، برقرار بودن. برجا بودن. ایستاده بودن، مجازاً، زن زیباروی و خوب رخ لغت نامه دهخدا