معنی باج
- باج
- پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ، واژ
خراج، مالیات، عوارضبرای مثال سزد اگر همه دلبران دهندت باج / تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج ، آنچه پادشاهان بزرگ از پادشاهان مغلوب و زیردست خود می گرفتند، پولی که راهداران از مسافران می گرفتند(حافظ۱ - ۱۳۳)
در آیین زردشتی از مراسم مذهبی،برای مثال چو آمد وقت خوان، دارای عالم / ز موبد خواست رسم باج و برسم ، در آیین زردشتی خاموشی و سکوت هنگام اجرای بعضی مراسم مذهبی، گفتار، سخن، در آیین زردشتی دعاهایی که آهسته و زیر لب می خواندند(نظامی۲ - ۱۵۹)
باج سبیل: کنایه از آنچه مردم قلدر و زورگو به زور و جبر از کسی بگیرند
