جدول جو
جدول جو

معنی برج

برج
(اِ)
فراخ عیش شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روی زمین و در روی زمین افتاده، مناسب و جای گرفته، درست و صحیح و راست. (ناظم الاطباء).
- برجا شدن، تمام شدن و مرتب شدن. (ناظم الاطباء).
- برجا کردن، ملاحظه نمودن و رعایت نمودن. (ناظم الاطباء).
- ، مرتب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به برجای شود
لغت نامه دهخدا