جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بفج

بفج

بفج
کف دهان
آبِ دَهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آبِ دَهَن، بُزاق، تُف، تُفو، خیو، خَدو برای مِثال قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
بفج
فرهنگ فارسی عمید

بفج

بفج
بفچ. آبی که در وقت سخن گفتن از دهن مردم بیرون افتد. (ناظم الاطباء). خیو دهان مردم باشد. (لغت فرس اسدی) (از مؤید الفضلاء) (از سروری) (حاشیۀ فرهنگ خطی اسدی نخجوانی). آب دهان باشد که گاه سخن گویی بیرون ریزد. (انجمن آرا) (آنندراج) (از جهانگیری). آن خوی که بهنگام سخنان از دهن بیرون آید، و از خشم نیز. (شرفنامۀ منیری: بفنج) :
قی اوفتد آنرا که سر و ریش تو بیند
زان خلم وز آن بفج چکان بر سر ورویت.
شهید (از لغت فرس اسدی).
لغت نامه دهخدا

بعج

بعج
مرد سست رفتار شکم بشکافتن، اخته کردن شکم بشکافتن، اخته کردن
بعج
فرهنگ لغت هوشیار