جدول جو
جدول جو

معنی بَلَعَ - جستجوی لغت در جدول جو

بَلَعَ
بلعیدن، قورت دادن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تحت عمل قرار گرفتن، موضوع
دیکشنری عربی به فارسی
حلقه زدن، اصلاح، اصلاح کردن
دیکشنری عربی به فارسی
قسم خوردن، قسم خورد
دیکشنری عربی به فارسی
دست زدن، هل دادن، پرداخت کردن، به شدّت کوبیدن، برداشت کردن، فرو رفتن، سر به سینه زدن، زدن، تحریک کردن، به جلو بردن، راهنمایی کردن، دستمزد پرداخت کردن، ضربه زدن
دیکشنری عربی به فارسی
گروه کردن، مجموعه، جمع آوری کردن، ترکیب کردن، تدوین کردن، گرد هم آمدن، جمع کردن، گروه بندی کردن، کنار هم قرار دادن، توده کردن، دوباره جمع کردن، دوباره متّحد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، ایجاد کنید
دیکشنری عربی به فارسی
آماده کردن، مخلوط کردن، آشفته کردن، ترکیب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سوزن زدن، او شوکّه شده بود
دیکشنری عربی به فارسی
بالغ شدن، بالغ، اغراق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فریب دادن، او فریب داد، گول زدن
دیکشنری عربی به فارسی
بلعیدن، قورت دادن
دیکشنری عربی به فارسی
کاسه پر کردن، او نشست، صندلی گذاشتن، نشستن
دیکشنری عربی به فارسی
شلّاق زدن، چرم
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، آوردن
دیکشنری عربی به فارسی
بلعیدن، دوز
دیکشنری عربی به فارسی
رویابافی کردن، رؤیا
دیکشنری عربی به فارسی
آسیب زدن، قطع عضو
دیکشنری عربی به فارسی
به اوج رسیدن، رسید، رسیدن
دیکشنری عربی به فارسی
فرش کردن، تمدید کنید
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
پست ارسال کردن، او فرستاد، ارسال کردن
دیکشنری عربی به فارسی
باطل کردن، قهرمان
دیکشنری عربی به فارسی
تخم گذاری کردن، تهاجمی
دیکشنری عربی به فارسی
تف انداختن، تف
دیکشنری عربی به فارسی
لبخندیدن، در یک لبخند
دیکشنری عربی به فارسی
درخشیدن، رعد و برق، درخشش داشتن
دیکشنری عربی به فارسی
بررسی کردن، تحقیق کنید، جستجو کردن
دیکشنری عربی به فارسی
رنده کردن، رنده کرد
دیکشنری عربی به فارسی
برجسته کردن، او برجسته شد، ظهور کردن، برجسته بودن
دیکشنری عربی به فارسی
سرد کردن، سرد
دیکشنری عربی به فارسی
افراط کردن، کاشت
دیکشنری عربی به فارسی
شروع کردن، او شروع کرد، آغاز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بخار کردن، بخور دادن
دیکشنری عربی به فارسی
جعبه کردن، ساختن، تولید کردن
دیکشنری عربی به فارسی