معنی بَرَزَ
بَرَزَ
برجسته کردن، او برجسته شد، ظهور کردن، برجسته بودن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با بَرَزَ
بَارَزَ
بَارَزَ
بَرآمَدِگی پِیدا کَردَن، بَرجَستِه
دیکشنری عربی به فارسی
بَرَقَ
بَرَقَ
دِرَخشیدَن، رَعد و بَرق، دِرَخشِش داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَرَشَ
بَرَشَ
رَندِه کَردَن، رَندِه کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
بَرَدَ
بَرَدَ
سَرد کَردَن، سَرد
دیکشنری عربی به فارسی
مَرَزَ
مَرَزَ
گَنجینِه کَردَن، مَرز
دیکشنری عربی به فارسی
بَلَغَ
بَلَغَ
بِه اَوج رِسیدَن، رِسید، رِسیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَلَعَ
بَلَعَ
بَلعیدَن، قورت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَعَثَ
بَعَثَ
پُست اِرسال کَردَن، او فِرِستاد، اِرسال کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَطَلَ
بَطَلَ
باطِل کَردَن، قَهرِمان
دیکشنری عربی به فارسی