معنی بَرَزَ بَرَزَ برجسته کردن، او برجسته شد، ظهور کردن، برجسته بودن بَرجَستِه کَردَن، او بَرجَستِه شُد، ظُهور کَردَن، بَرجَستِه بودَن دیکشنری عربی به فارسی