معنی ابتَلَعَ
ابتَلَعَ
بلعیدن، قورت دادن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با ابتَلَعَ
استَطلَعَ
استَطلَعَ
نَظَرسَنجی کَردَن، او شِناسایی
دیکشنری عربی به فارسی
ارتَفَعَ
ارتَفَعَ
بُلَند ایستادَن، گُلِ رُز
دیکشنری عربی به فارسی
اجتَمَعَ
اجتَمَعَ
بِه هَم پِیوَستَن، او مُلاقات کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
ابتَسَمَ
ابتَسَمَ
لَبخَند زَدَن، لَبخَند میزَنَم
دیکشنری عربی به فارسی
بَلَعَ
بَلَعَ
بَلعیدَن، قورت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی