- امّ
- مادر
معنی امّ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به ام، مادری، بطنی
ولیکن
فرمایش
دین وری
کلمه ای که در مواقع نفرت از کسی به کار میرود
گرم شدن، تشنه شدن
جماعتی که به سوی ایشان پیامبری آمده باشد، پیروان انبیاء
دیروز، روزی از روزهای گذشته
گروهها، جماعتها
کنج چشم
غایت و نهایت و آخر چیزی، اجل، خشم
تلخ تر، محکم تر، پابندتر به عهد و وفا
پیروان یک پیغمبر، گروهی از مردم، جماعت
امت مرحومه: مسلمانان
امت مرحومه: مسلمانان
بی ترسی، مطمئن، آسایش، آرامش قلب، آسوده
امّت ها، گروه هایی از مردم، جماعت ها، جمع واژۀ امّت
ادات رفع توهم، ولی، لیکن مثلاً من افتادم ولی طوریم نشد، ادات شرط مثلاً من می روم اما تو هم باید بیایی، ادات تاکید، (حرف) ادات تفصیل مثلاً اما از آنکه گفته بودی
مادری، کنایه از کسی که درس نخوانده و خواندن و نوشتن را یاد نگرفته باشد، بی سواد
فرمان، حکم، مفرد واژۀ اوامر
کار، مفرد واژۀ امور
حادثه
در دستور زبان علوم ادبی فعلی که با آن فرمان می دهند
در تصوف عالم ملکوت، عالم غیب
امر به معروف: مقابل نهی از منکر، در فقه وادار کردن مردم به کارهای پسندیده و خوب و تکالیف شرعی
کار، مفرد واژۀ امور
حادثه
در دستور زبان علوم ادبی فعلی که با آن فرمان می دهند
در تصوف عالم ملکوت، عالم غیب
امر به معروف: مقابل نهی از منکر، در فقه وادار کردن مردم به کارهای پسندیده و خوب و تکالیف شرعی
بی ترس بودن، اطمینان، آسایش
دیروز
کسی که آشنا به آداب ورسوم زمان نباشد و لباس و ظاهر یا افکارش مطابق زمانه نیست، کهنه پرست
کنیز، کنیزک
امید، آرزو، آرمان
بسیار امرکننده، اغرا کننده