جدول جو
جدول جو

معنی امّ - جستجوی لغت در جدول جو

امّ
مادر
تصویری از امّ
تصویر امّ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امّی
تصویر امّی
منسوب به ام، مادری، بطنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امّا
تصویر امّا
ولیکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امر
تصویر امر
فرمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امت
تصویر امت
دین وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اما
تصویر اما
ولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افّ
تصویر افّ
کلمه ای که در مواقع نفرت از کسی به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امج
تصویر امج
گرم شدن، تشنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امت
تصویر امت
جماعتی که به سوی ایشان پیامبری آمده باشد، پیروان انبیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امس
تصویر امس
دیروز، روزی از روزهای گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امم
تصویر امم
گروهها، جماعتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امق
تصویر امق
کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امد
تصویر امد
غایت و نهایت و آخر چیزی، اجل، خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امر
تصویر امر
تلخ تر، محکم تر، پابندتر به عهد و وفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امت
تصویر امت
پیروان یک پیغمبر، گروهی از مردم، جماعت
امت مرحومه: مسلمانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امن
تصویر امن
بی ترسی، مطمئن، آسایش، آرامش قلب، آسوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امم
تصویر امم
امّت ها، گروه هایی از مردم، جماعت ها، جمع واژۀ امّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اما
تصویر اما
ادات رفع توهم، ولی، لیکن مثلاً من افتادم ولی طوریم نشد، ادات شرط مثلاً من می روم اما تو هم باید بیایی، ادات تاکید، (حرف) ادات تفصیل مثلاً اما از آنکه گفته بودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امی
تصویر امی
مادری، کنایه از کسی که درس نخوانده و خواندن و نوشتن را یاد نگرفته باشد، بی سواد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امر
تصویر امر
فرمان، حکم، مفرد واژۀ اوامر
کار، مفرد واژۀ امور
حادثه
در دستور زبان علوم ادبی فعلی که با آن فرمان می دهند
در تصوف عالم ملکوت، عالم غیب
امر به معروف: مقابل نهی از منکر، در فقه وادار کردن مردم به کارهای پسندیده و خوب و تکالیف شرعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اما
تصویر اما
((اَ مّ))
تفصیل و تأکید را رساند، ولی، ولیک، ولیکن
اما تو کار آوردن: بهانه آوردن، ایراد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امی
تصویر امی
((اُ مّ))
بی سواد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امه
تصویر امه
((اَ مَ یا مِ))
پرستار، کنیز، خادمه. ج، اماء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امن
تصویر امن
بی ترس بودن، اطمینان، آسایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امم
تصویر امم
((اُ مَ))
جمع امت، پیروان، گروه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امل
تصویر امل
((اَ مَ))
امید، آرزو، جمع آمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امل
تصویر امل
((اُ مُّ))
کهنه پرست، کسی که با تمدن و تجدد سازگار نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امس
تصویر امس
دیروز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امر
تصویر امر
((اَ))
فرمان دادن، دستور، حکم، مفرد اوامر
امر و نهی کردن: کسی را به اطاعت از خود واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امد
تصویر امد
((اَ مَ))
نهایت، پایان، اجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امت
تصویر امت
((اُ مّ))
پیروان، گروه، جمع امم
فرهنگ فارسی معین
کسی که آشنا به آداب ورسوم زمان نباشد و لباس و ظاهر یا افکارش مطابق زمانه نیست، کهنه پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امه
تصویر امه
کنیز، کنیزک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امل
تصویر امل
امید، آرزو، آرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امّار
تصویر امّار
بسیار امرکننده، اغرا کننده
فرهنگ لغت هوشیار