جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با امد

امد

امد
کشیده تر و درازتر. (ناظم الاطباء) ، افزونی کردن در آمیختن آب به شراب، بچراگاه گذاشتن اسب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسب را در چراگاه فرا گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). گویند: امذ بعنان فرسک، بگذار آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مذی (آب رقیقی که با مداعبت جنسی بیرون آید) آوردن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مذی افکندن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

امد

امد
غایت. (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). غایت و منتها. (ناظم الاطباء). غایت مدت. (آنندراج). نهایت. (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج). فرجام. پایان. (فرهنگ فارسی معین). پایان کار. (ترجمان علامه ترتیب عادل). امد مأمود، غایت منتهی الیه. (ناظم الاطباء). ج، آماد. (ناظم الاطباء) ، حوضهایی که گرداگرد آنرا سنگ گرفته باشند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مدی شود
لغت نامه دهخدا

امد

امد
شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار ’بکر’ دارای درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم. (از روضات الجنات ص 464) پایتخت موزویوتامی (دیاربکر). (ناظم الاطباء). درناظم الاطباء اَمِدَ ضبط شده. در المسالک و الممالک ابن خردادبه و معجم البلدان و منتهی الارب ’آمد’ است. رجوع به آمد در همین لغت نامه و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

امد

امد
هزوارش امد یا امد پهلوی، همو بمعنی همیشه، الی الابد. در عربی بمعنی غایت و منتهی شی ٔ و اجل است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). هنگام. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (شعوری) (ناظم الاطباء). زمان. (برهان قاطع) (شعوری) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موسم. (برهان قاطع). (ناظم الاطباء). وقت. (انجمن آرا) (آنندراج) :
این دستگاه لقمۀ تو دیر بر نداشت
امد جدایی آمد و شد دستگاه شک.
سوزنی (از آنندراج).
- امد مدید و عهد بعید، یعنی زمان دراز و مدت طویل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا