جدول جو
جدول جو

معنی استاده - جستجوی لغت در جدول جو

استاده
(اِ دَ/ دِ)
مخفف ایستاده. قائم:
ره نیکمردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر.
سعدی.
، کوکب طالع: امیر رضی اﷲ عنه آیتی بود در باب لشکر کشیدن و آنچه در جهد آدمی بود بجای می آورد امّا استارۀ او نمی گشت و ایزدتعالی چیز دیگر خواست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 584) ، شامیانه. سایبان. (برهان). نوعی از چادر شب باشد که آنرا شامیانه و سایبان نیز گویند. (جهانگیری) ، مسطر فولادی. (برهان). چوب جدول کشان. (برهان) (مؤید الفضلاء). جدول مسطر. (جهانگیری) ، طنبور سه تار. (برهان). طنبوری که سه تار داشته باشد. (سروری) ، ابیز. سونش. جرقه. جریقه. خدره:
خواجه گفت این سوخته نمناک بود
میمرد استاره از ترّیش زود.
مولوی.
همچنانکه استارۀ آتش بر جامۀ سوخته افتاد اگر حق خواهد همان یک ستاره بگیرد و بزرگ شود. (فیه ما فیه)
لغت نامه دهخدا
استاده
(اِ دِ)
اسکله و قصبه ای استوار در ایالت هانور آلمان، در نزدیکی ساحل چپ رود الب و کنار نهر اشونیکه، در 10 هزارگزی شمالی هانورو 32 هزارگزی مغرب هامبورگ این قصبه هنگامی شهری مستقل و آزاد بود ولی بعدها مرکز کنت نشینی شده و به کرات بین سوئدیها و دانمارکیها دست بدست گردیده است، قلعه ای باشد از ملک دکن. (جهانگیری) (برهان)
لغت نامه دهخدا
استاده
قایم بر پای مانده، ساکن بی حرکت راکد، خادم خدمتکار پرستنده، کاسد و از رونق افتاده، در تداول هندیان چوبی که خیمه و مانند آنرا بر آن نصب میکنند ستون خیمه عمود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
برپا، سرپا، ساکن، بی حرکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استادن
تصویر استادن
ایستادن، سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
زمین خورده، ازپادرآمده، کنایه از فروتن، کنایه از زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاره
تصویر استاره
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نجمه، کوکب، تارا، اختر، جرم، نیّر، ستار
سه تار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استفاده
تصویر استفاده
فایده گرفتن، سود بردن، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوده
تصویر استوده
مدح شده، ستایش شده، پسندیده، برای مثال هریکی از دیگری استوده تر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱ - ۱۰۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استجاده
تصویر استجاده
نیکو یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
برپا، سرپا، متوقف
فرهنگ لغت هوشیار
پرت شده زمین خورده، از پا در آمده سقط شده، فروتن متواضع، کم رو، زبون، جمع افتادگان
فرهنگ لغت هوشیار
خویگری، بازگشت خواهی طلب عود کردن بارگشت چیزی را خواستن دوباره خواستن، عادت بچیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفاده
تصویر استفاده
فایده خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاره
تصویر استاره
چادر پشه بند پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرده
تصویر استرده
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استادن
تصویر استادن
((اِ دَ))
برخاستن، توقف کردن، پایداری، عمل کردن، ایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایستاده
تصویر ایستاده
((دِ))
برپا، سرپا، مراقب، قائم، مأمور، موظف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
((اُ دِ))
زمین خورده، از پا درآمده، فروتن، متواضع، مصروع، کسی که دچار صرع شده باشد، اطلاق شده، فتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استزاده
تصویر استزاده
((اِ تِ دِ))
فزون خواستن، فزونی طلبیدن، مقصر شمردن، شکوه کردن، دلتنگی نمودن، مفرد استزادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعاده
تصویر استعاده
((اِ تِ دِ))
بازگشت چیزی را خواستن، عادت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفاده
تصویر استفاده
((اِ تِ دِ))
سود بردن، فایده خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استانه
تصویر استانه
((اَ نِ))
جای خواب و آرام، آرامگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استادی
تصویر استادی
((اُ))
مهارت، زیرکی، تدبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استاره
تصویر استاره
((اِ رِ))
ستاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
مردود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استانده
تصویر استانده
استاندارد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استادی
تصویر استادی
اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استفاده
تصویر استفاده
بهره برداری، کاربرد، کاربری، بکارگیری، سود کاربری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افتاده
تصویر افتاده
Drooping, Droopy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استفاده
تصویر استفاده
Utilization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استادی
تصویر استادی
Mastery, Professorial, Workmanship
دیکشنری فارسی به انگلیسی