مخفف ایستاده. قائم: ره نیکمردان آزاده گیر چو استاده ای دست افتاده گیر. سعدی. ، کوکب طالع: امیر رضی اﷲ عنه آیتی بود در باب لشکر کشیدن و آنچه در جهد آدمی بود بجای می آورد امّا استارۀ او نمی گشت و ایزدتعالی چیز دیگر خواست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 584) ، شامیانه. سایبان. (برهان). نوعی از چادر شب باشد که آنرا شامیانه و سایبان نیز گویند. (جهانگیری) ، مسطر فولادی. (برهان). چوب جدول کشان. (برهان) (مؤید الفضلاء). جدول مسطر. (جهانگیری) ، طنبور سه تار. (برهان). طنبوری که سه تار داشته باشد. (سروری) ، ابیز. سونش. جرقه. جریقه. خدره: خواجه گفت این سوخته نمناک بود میمرد استاره از ترّیش زود. مولوی. همچنانکه استارۀ آتش بر جامۀ سوخته افتاد اگر حق خواهد همان یک ستاره بگیرد و بزرگ شود. (فیه ما فیه)