ستاره. کوکب. (برهان) (مؤید الفضلاء) : دوش من پیغام دادم سوی تو استاره را گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را. مولوی. بیمار شود عاشق امّا بنمی میرد ماه ارچه شود لاغر استاره نخواهد شد. مولوی.
قایم بر پای مانده، ساکن بی حرکت راکد، خادم خدمتکار پرستنده، کاسد و از رونق افتاده، در تداول هندیان چوبی که خیمه و مانند آنرا بر آن نصب میکنند ستون خیمه عمود