جدول جو
جدول جو

معنی ابتلال - جستجوی لغت در جدول جو

ابتلال
نیکو شدن حال کسی پس از بیماری و سختی و لاغری
تصویری از ابتلال
تصویر ابتلال
فرهنگ فارسی عمید
ابتلال
(خوا / خا)
تر شدن. (زوزنی) ، از بیماری به شدن. نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوستش دویدن پس از نزاری
لغت نامه دهخدا
ابتلال
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ابتلال
((اِ تِ))
تر شدن، خوب شدن حال پس از بیماری و سختی، چاق شدن پس از نزاری
تصویری از ابتلال
تصویر ابتلال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
دائم به کار بردن و کهنه کردن چیزی، کهنگی، خوار کردن، بی قدری، پستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
تباه شدن و درهم و برهم شدن کار، به هم خوردگی، آشفتگی، نابسامانی، بی سر و سامانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتلال
تصویر اعتلال
علت داشتن، علیل شدن، بیمار شدن، بهانه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری کردن، زاری، تضرع، به زاری دعا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابتلاع
تصویر ابتلاع
به گلو فرو بردن، بلعیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتلال
تصویر احتلال
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلال
تصویر استلال
تیغ کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیمار شدن، بهانه آوردن، سرگرم شدن، گناه جستن، پیاپی نوشیدن، فرنود آوردن مشغول داشتن به کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاق
تصویر ابتلاق
درخشیدن، درفشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتلال
تصویر اعتلال
((اِ تِ))
بیمار شدن، بهانه آوردن، کسی را به کاری مشغول داشتن، بیماری، مرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
((اِ تِ))
درهم و بر هم شدن کار، خلل پذیرفتن، بی سروسامانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
((اِ تِ))
بسیار به کار بردن چیزی تا اندازه ای که از ارزش آن بکاهد، بی ارزشی، پستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتلاء
تصویر ابتلاء
((اِ تِ))
دچار شدن، در بلا افتادن، مورد آزمایش قرار دادن، امتحان کردن، گرفتاری، مصیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتلاع
تصویر ابتلاع
((اِ تِ))
بلعیدن، فرو دادن، قورت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
((اِ تِ))
دعا کردن، زاری کردن، زاری، به زاری دعا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
نابسامانی، آشفتگی، پراکندگی، ناهماهنگی، پریشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
بی ارجی، پرهیز، پیش پاافتادگی، خوارگرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتلاع
تصویر ابتلاع
اوباریدن، فروبردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
Confusion, Disruption, Disturbance, Dysfunction, Impairment, Maladjustment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
Banality, Triteness, Vulgarity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
путаница , нарушение , помеха , дисфункция , дисбаланс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
банальность , вульгарность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
Verwirrung, Störung, Funktionsstörung, Beeinträchtigung, Fehlanpassung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
Banalität, Vulgarität
دیکشنری فارسی به آلمانی