جدول جو
جدول جو

معنی اعتلال

اعتلال((اِ تِ))
بیمار شدن، بهانه آوردن، کسی را به کاری مشغول داشتن، بیماری، مرض
تصویری از اعتلال
تصویر اعتلال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعتلال

اعتلال

اعتلال
بیمار شدن، بهانه آوردن، سرگرم شدن، گناه جستن، پیاپی نوشیدن، فرنود آوردن مشغول داشتن به کاری
فرهنگ لغت هوشیار

اعتلال

اعتلال
مشغول داشتن بکاری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ستم کردن بر کسی، بقهر و باطل گرفتن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دو دست بر زمین نهادن، مجامعت کردن، بیوکندن کسی را. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

ابتلال

ابتلال
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار