معنی ابتلاع - فرهنگ فارسی معین
معنی ابتلاع
- ابتلاع((اِ تِ))
- بلعیدن، فرو دادن، قورت دادن
تصویر ابتلاع
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ابتلاع
ابتلاع
- ابتلاع
- به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ابتلاع
- ابتلاع
- فروبردن با حلق و گلو. بلع. (زوزنی). بگلو فروبردن. بلعیدن. فروبردن. فرودادن. تو دادن. قورت دادن (در تداول عامه)
لغت نامه دهخدا
ابتلال
- ابتلال
- ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار