معنی tour - جستجوی لغت در جدول جو
tour
گردش
ادامه...
گَردِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tour
گردش، تور
ادامه...
گَردِش، تور
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
tour
گردش، تورها
ادامه...
گَردِش، تورها
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
tour
گردش، تور
ادامه...
گَردِش، تور
دیکشنری پرتغالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
contourner
دور زدن
ادامه...
دُور زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
avant-tournoi
پیش از مسابقات
ادامه...
پیشِ اَز مُسابِقات
دیکشنری فرانسوی به فارسی
d'une manière étourdie
به طور گیج کننده، به صورت سرگیجه
ادامه...
بِه طُورِ گیج کُنَندِه، بِه صورَتِ سَرگیجِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
détourneur
اختلاس گر، اختلاس کننده
ادامه...
اِختِلاس گَر، اِختِلاس کُنَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
détourner
انحراف کردن، منحرف کردن، ربودن
ادامه...
اِنحِراف کَردَن، مُنحَرِف کَردَن، رُبودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
détournement
اختلاس، انحراف، تصرّف نادرست
ادامه...
اِختِلاس، اِنحِراف، تَصَرُّف نادُرُست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
non retournable
غیرقابل بازگشت، غیرقابل برگشت
ادامه...
غِیرِقابِلِ بازگَشت، غِیرِقابِلِ بَرگَشت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
contourné
منحنی، دور زد
ادامه...
مُنحَنی، دُور زَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tourbillonner
چرخاندن، چرخش، چرخیدن
ادامه...
چَرخاندَن، چَرخِش، چَرخیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
contour
خلاصه، طرح کلّی
ادامه...
خُلاصِه، طَرح کُلّی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
de manière étourdissante
با سرگیجه آور، به روشی خیره کننده
ادامه...
با سَرگیجِه آوَر، بِه رَوِشی خیرِه کُنَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
de manière étourdie
با سرگیجه، به صورت سرگیجه، گیج کنان
ادامه...
با سَرگیجِه، بِه صورَتِ سَرگیجِه، گیج کُنان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
entourer
احاطه کردن، را احاطه کنند
ادامه...
اِحاطِه کَردَن، را اِحاطِه کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
étourdissement
سرگیجه
ادامه...
سَرگیجِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
étourdir
سرگیجه دادن، بیهوش کردن
ادامه...
سَرگیجِه دادَن، بیهوش کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
retourner
بازگشت دادن، بازگشت، وارونه کردن
ادامه...
بازگَشت دادَن، بازگَشت، وارونِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tourisme
گردشگری
ادامه...
گَردِشگَری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Four
چهار
ادامه...
چَهار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tout
همه
ادامه...
هَمِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Sour
ترش کردن، ترش
ادامه...
تُرش کَردَن، تُرش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Pour
ریختن، بریزید
ادامه...
ریختَن، بِریزید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tour
گردش، تور، گردش کردن
ادامه...
گَردِش، تور، گَردِش کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tur
گردش، تور
ادامه...
گَردِش، تور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
touriste
گردشگر، توریست
ادامه...
گَردِشگَر، توریست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tur
گردش، نوع
ادامه...
گَردِش، نُوع
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
tournoi
مسابقات
ادامه...
مُسابِقات
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tourner
چرخاندن، چرخش، چرخیدن، غلتیدن
ادامه...
چَرخاندَن، چَرخِش، چَرخیدَن، غَلتیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tourmenter
عذاب دادن، عذاب
ادامه...
عَذاب دادَن، عَذاب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tourmenté
آزرده، عذاب داده
ادامه...
آزُردِه، عَذاب دادِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tourment
اذیّت، عذاب
ادامه...
اَذیَّت، عَذاب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
étourdi
سرگشته، سرگیجه، سرگیجه آور، سرگیجه دار، سرخوش، مست
ادامه...
سَرگَشتِه، سَرگیجِه، سَرگیجِه آوَر، سَرگیجِه دار، سُرخوش، مَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی