- dentado
دندان دار، دندانه دار، دارای دندان
معنی dentado - جستجوی لغت در جدول جو
- dentado
دندان دار، دندانه دار، دارای دندان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توری مانند، توری
پر دست انداز، تپّه ای، ناهموار
دیکته، گفتن
درون، در
ایالت، دولت، وضعیت
درون، در داخل
ایالت، دولت، وضعیت
بااستعداد
خشمناکی، عصبانیّت
درون، داخل
وسوسه انگیز
آزمایش شده، تست شده
وسوسه شده، تلاش کرد
دیوانه، زوال عقل
پوست کندن، خامه گرفته
متمرکز، متمرکز شده است
بانداژ شده، باندپیچی شده
وسوسه انگیز
تمرکز، متمرکز شده است، متمرکز
لاغر، باریک، نازک
دیوانه، زوال عقل
پوست کندن، خامه گرفته
وسوسه شده، تلاش کرد
دندان دار، دندانه دار، دارای دندان
وسوسه شده
پر دست انداز، تصادف، ناهموار