جدول جو
جدول جو

معنی گوشان - جستجوی لغت در جدول جو

گوشان
عصیر و فشردۀ انگور را گویند، (برهان)، شیرۀ انگور را گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، گوشه (شعوری)، اما شواهدی که آورده شاهد گوشانه است نه گوشان، رجوع به گوشانه شود
لغت نامه دهخدا
گوشان
افشرده انگور شیره انگور
تصویری از گوشان
تصویر گوشان
فرهنگ لغت هوشیار
گوشان
افشره انگور، شیره انگور
تصویری از گوشان
تصویر گوشان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشان
تصویر نوشان
(دخترانه)
نوشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشان
تصویر روشان
(دخترانه)
روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
(پسرانه)
کوشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشان
تصویر روشان
روشن، تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابل تاریک، جایی که نور به آن می تابد، واضح و آشکار، روش، روشان، آگاه، بصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گویان
تصویر گویان
گوینده، در حالت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشاد
تصویر گوشاد
جنتیانا، گیاهی با ساقۀ بلند میان تهی گره دار، برگ های شبیه برگ کدو و گل های سرخ مایل به کبود که در کوه ها و جاهای نمناک و سایه دار می روید، دم کردۀ ریشۀ آن برای درمان اسهال، سوءهاضمه، کرم معده و یرقان به کار می رود، کوشاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشانه
تصویر گوشانه
گوشه، کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، قسمتی از چیزی، در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوبان
تصویر گوبان
نگهبان گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
جوشاندن، در حال جوشیدن، جوشنده مثلاً کتری جوشان، کنایه از موّاج، متلاطم مثلاً چشمۀ جوشان، کنایه از خشمگین
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
گوشه و کمینگاه. (برهان) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 324) : اگر مرا هزیمت دادند ترک از سیستان گیرم و به همان گوشانه راضی شوم. (تاریخ سیستان ص 412).
هنوزم عشق میدارد ز نکبت در پناه ارچه
خرد بر من برون آرد ز هر گوشانه غوغایی.
نزاری قهستانی (از شعوری و انجمن آرا و آنندراج).
وقت وقتی بی محابا گر در آتش می رویم
با گلستان خلیل اللّه ز یک کاشانه ایم
دابهالارض ار جهان بر هم زند شاید که ما
چون نزاری حالیا ساکن در این گوشانه ایم.
نزاری (از شعوری).
دلاور چارصد مرد گزین داشت
به چل گوشانه ده ده در کمین داشت.
نزاری (از شعوری و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گوینده: گویان ز پی تو ما دل و دل جویان ز تو نزد ما زر و زر. (عمادی گنج سخن)، در حال گفتن: متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و بر حسب واقعه گویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوپان
تصویر گوپان
آنکه گله گاو و گاومیش را نگهبانی کند و بچرا برد، چوپان شبان
فرهنگ لغت هوشیار
محافظ مراقب راعی: والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون و ایشان که امانتها و عهد هاآی خویش را گوشوانانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گولان
تصویر گولان
جنس نر از گیاه اسل نی بوریا، دارویی که از بیخ درخت شمشاد سازند
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی نانخورش که از گوشت سازند آبگوشت: و حشو ها نرم باید چون کشکاب از گوشت بزغاله
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گله گاوان را چرا دهد گاوبان: چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گویان و نه خربانم ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
در حال کوشیدن سعی کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشان
تصویر خوشان
کچوله از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشان
تصویر اوشان
افشاندن که پاشیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
در حال جوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تابناک درخشان منور نورانی مقابل تاریک. یا روشنان فلک ستارگان، آشکار ظاهر مقابل پنهان، جایی که نور بدان بتابد، درجه ای از تابش نور همجوار سایه مقابل سایه
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه: اگر مرا هزیمت دادید ترک از سیستان گیرم و بهمان گوشانه راضی شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشوان
تصویر گوشوان
گوش بان، محافظ، مراقب، راعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشان
تصویر روشان
((رَ))
درخشان، تابان، آشکار، واضح، روشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشانه
تصویر گوشانه
((نِ))
گوشه، کمینگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
Boiling, Seething
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
кипящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
kochend, brodelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
киплячий , киплячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
wrzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
沸腾的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جوشان
تصویر جوشان
fervendo, fervente
دیکشنری فارسی به پرتغالی