معنی جوشان جوشان جوشاندن، در حال جوشیدن، جوشنده مثلاً کتری جوشان، کنایه از موّاج، متلاطم مثلاً چشمۀ جوشان، کنایه از خشمگین تصویر جوشان فرهنگ فارسی عمید