معنی گوبان - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گوبان
گوبان
- گوبان
- آنکه گله گاوان را چرا دهد گاوبان: چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گویان و نه خربانم ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
گوبان
- گوبان
- دهی است به مرو، و معرب آن جوبان است، (منتهی الارب: جوب)
لغت نامه دهخدا
گوبان
- گوبان
- گاوبان و گله چران گاو. (ناظم الاطباء) :
چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی
گر تو دانی که نه گوبان و نه خربانم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
گلبان
- گلبان
- نگهدارنده گل، نگهدارنده، محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم
فرهنگ نامهای ایرانی
ذوبان
- ذوبان
- آب شدن، گداختن، گدازش گداز. گداز، جمع ذئب گرگان گرگها
فرهنگ لغت هوشیار