جدول جو
جدول جو

معنی گورکردن - جستجوی لغت در جدول جو

گورکردن
بخاک سپردن مرده
تصویری از گورکردن
تصویر گورکردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دورکردن
تصویر دورکردن
اکباء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دورکردن
تصویر دورکردن
راندن و اخراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نابینا ساختن، اعماء، چشم کسیرا از دیدن محروم کردن به عملی از اعمال
فرهنگ لغت هوشیار
دفن کردن مرده را: نصر سیار برو اصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده خویش گور کردش. یا به گور کردن، دفن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورکندن
تصویر گورکندن
کندن قبر برای مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسرکردن
تصویر کسرکردن
کاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
استشمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوراندن
تصویر گوراندن
دفن، دفن کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باورکردن
تصویر باورکردن
یقین کردن، معتقد شدن، استوار داشتن، عقیده پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
استشمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور کردن
تصویر دور کردن
بفاصله ای بعید فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور کردن
تصویر زور کردن
فشار دادن، ظلم کردن ستم ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امرکردن
تصویر امرکردن
فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوارکردن
تصویر خوارکردن
سرزنش کردن اهانت، ذلیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خو کردن
تصویر خو کردن
عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرکردن
تصویر سفرکردن
راهیدن راسیدن فرانافتن اورزیدن براهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور کردن
تصویر شور کردن
پر نمک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرکردن
تصویر شکرکردن
ثنا گفتن، سپاس نعمت خدایتعالی و جز وی کردن، سپاس گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
بوییدن، بو کشیدن، استشمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذر کردن
تصویر گذر کردن
گذشتن و عبور کردن از جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خو کردن
تصویر خو کردن
انس گرفتن، عادت کردن، خو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو کردن
تصویر گرو کردن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شور کردن
تصویر شور کردن
مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گم کردن
تصویر گم کردن
مفقود کردن، از دست دادن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جور کردن
تصویر جور کردن
فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زور کردن
تصویر زور کردن
زور و قوه به کار بردن، ظلم و تعدی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گز کردن
تصویر گز کردن
اندازه کردن پارچه یا زمین با گز، ذرع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خو کردن
تصویر خو کردن
کندن گیاهان هرزه و خودرو از باغچه و کشت زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غور کردن
تصویر غور کردن
کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل کردن
تصویر گل کردن
گل درآوردن، گل دادن درخت یا بوتۀ گل، ظاهر شدن، نمودار گشتن، جلوه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور کردن
تصویر دور کردن
چیزی را در فاصلۀ دور قرار دادن، کسی را از خود راندن یا به محل دور فرستادن
فرهنگ فارسی عمید