معنی جور کردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی جور کردن
- جور کردن
- فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
تصویر جور کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با جور کردن
جور کردن
- جور کردن
- ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جوش کردن
- جوش کردن
- بغلیان آمدن، اضطراب و بی تابی نمودن، شور و شوق نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار