جدول جو
جدول جو

معنی زور کردن

زور کردن
زور و قوه به کار بردن، ظلم و تعدی کردن
تصویری از زور کردن
تصویر زور کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زور کردن

زور کردن

زور کردن
فشار دادن. (فرهنگ فارسی معین) ، فشار آوردن. سخت گرفتن:
دگر آزموده نباشد ستور
نشاید به تندی بر اوکرد زور.
فردوسی.
، ظلم کردن. ستم ورزیدن. (فرهنگ فارسی معین) :
بخوردم یکی مشت زورآوران
نکردم دگر زور بر لاغران.
(بوستان).
چه نیکو گفت در پای شتر مور
که ای فربه مکن بر لاغران زور.
سعدی.
جور بر من می پسندد دلبری
زور با من می کند زورآوری.
سعدی.
رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

جور کردن

جور کردن
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار