انجام داده بجا آورده، تادیه کرده (وام مالیات و غیره) پرداخته، رسانیده تبلیغ کرده (پیغام پیغمبری و غیره)، بیان کرده اظهار کرده، شرح داده مشروح، ترجمه شده، صرف کرده، طرح (نقاشی) کرده
انجام داده بجا آورده، تادیه کرده (وام مالیات و غیره) پرداخته، رسانیده تبلیغ کرده (پیغام پیغمبری و غیره)، بیان کرده اظهار کرده، شرح داده مشروح، ترجمه شده، صرف کرده، طرح (نقاشی) کرده
مرکّب از: گزار + نده، پسوند اسم فاعل، گزراننده، اداکننده و گوینده. (برهان) (آنندراج)، گوینده. (ناظم الاطباء)، شرح دهنده. بیان کننده: گزارنده را پیش بنشاندند همه نامه بر رودکی خواندند. فردوسی. گزارنده گفت این نه اندر خور است غلامی میان زنان اندر است. فردوسی. گزارنده صراف گوهرفروش سخن را به گوهر برآمود گوش. نظامی. گزارندۀ گنج آراسته جواهر چنین داد از آن خواسته. نظامی. گزارندۀ صرف این حسب حال ز پرده چنین مینماید خیال. نظامی. گزارندۀ شرح آن مرزبان گزارش چنین آورد بر زبان. نظامی. - گزارندۀ خواب، تعبیر کننده. معبر: گزارندۀ خواب و دانا کسی به هر دانشی راه جسته بسی. فردوسی. گزارندۀ خواب پاسخ نداد کزان داستانش نبود ایچ یاد. فردوسی. گزارندۀ خواب را خواندند ردان را بر گاه بنشاندند. فردوسی. ، نگارنده یعنی نقش کننده. (برهان) (آنندراج) : گزارندۀ پیکر این پرند گزارش چنین کرد با نقشبند. نظامی. ، مأمور مالیات. تحصیلدار: گزارنده بردی به دیوان شاه از این بار بهری بهرچارماه. فردوسی. و برات به گزارندگان خراج برساند و در دیگر مالیاتها. (تاریخ قم ص 151)، برای هر یک از معانی فوق رجوع به گزاردن شود
مُرَکَّب اَز: گزار + نده، پسوند اسم فاعل، گزراننده، اداکننده و گوینده. (برهان) (آنندراج)، گوینده. (ناظم الاطباء)، شرح دهنده. بیان کننده: گزارنده را پیش بنشاندند همه نامه بر رودکی خواندند. فردوسی. گزارنده گفت این نه اندر خور است غلامی میان زنان اندر است. فردوسی. گزارنده صراف گوهرفروش سخن را به گوهر برآمود گوش. نظامی. گزارندۀ گنج آراسته جواهر چنین داد از آن خواسته. نظامی. گزارندۀ صرف این حسب حال ز پرده چنین مینماید خیال. نظامی. گزارندۀ شرح آن مرزبان گزارش چنین آورد بر زبان. نظامی. - گزارندۀ خواب، تعبیر کننده. معبر: گزارندۀ خواب و دانا کسی به هر دانشی راه جسته بسی. فردوسی. گزارندۀ خواب پاسخ نداد کزان داستانش نبود ایچ یاد. فردوسی. گزارندۀ خواب را خواندند ردان را بر گاه بنشاندند. فردوسی. ، نگارنده یعنی نقش کننده. (برهان) (آنندراج) : گزارندۀ پیکر این پرند گزارش چنین کرد با نقشبند. نظامی. ، مأمور مالیات. تحصیلدار: گزارنده بردی به دیوان شاه از این بار بهری بهرچارماه. فردوسی. و برات به گزارندگان خراج برساند و در دیگر مالیاتها. (تاریخ قم ص 151)، برای هر یک از معانی فوق رجوع به گزاردن شود
تعبیر خواب، تفسیر و شرح عبارت. (برهان) (آنندراج) : سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. ناصرخسرو. رؤیاست مثلهای قران جز بگزاره آسان نشود بر تو نه امثال و نه احوال. ناصرخسرو. ، زیادتی و فراوانی و مبالغه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تعبیر خواب، تفسیر و شرح عبارت. (برهان) (آنندراج) : سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. ناصرخسرو. رؤیاست مثلهای قران جز بگزاره آسان نشود بر تو نه امثال و نه احوال. ناصرخسرو. ، زیادتی و فراوانی و مبالغه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
انجام دادن اجرا، پرداخت تادیه، بیان اظهار، شرح تفسیر: سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. (ناصر خسرو)، طرح (نقاشی)، یا گزاره خواب. تعبیر خواب
انجام دادن اجرا، پرداخت تادیه، بیان اظهار، شرح تفسیر: سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. (ناصر خسرو)، طرح (نقاشی)، یا گزاره خواب. تعبیر خواب
انجام دهنده، پردازنده تادیه کننده، تبلیغ کنند ه، بیان کننده اظهار کننده، شرح دهنده مفسر: ... بل همچنان که از خلق یکی گزارنده علم کتاب بود نیز از خلق یکی پذیرنده علم کتاب بود، ترجمه کننده مترجم، صرف کننده خرج کننده، طرح کننده نقش کننده: گزارنده پیکر این پرند گزارش چنین کرد با نقشبند. (نظامی)، مامور مالیات محصل تحصیلدارجمع: گزارندگان: و برات بگزارندگان خراج برساند و در دیگر مالیاتهالله یا گزارنده خواب. تعبیر کننده خوابمعبر: گزارنده خواب و دانا کسی بهر دانشی راه جسته بسی
انجام دهنده، پردازنده تادیه کننده، تبلیغ کنند ه، بیان کننده اظهار کننده، شرح دهنده مفسر: ... بل همچنان که از خلق یکی گزارنده علم کتاب بود نیز از خلق یکی پذیرنده علم کتاب بود، ترجمه کننده مترجم، صرف کننده خرج کننده، طرح کننده نقش کننده: گزارنده پیکر این پرند گزارش چنین کرد با نقشبند. (نظامی)، مامور مالیات محصل تحصیلدارجمع: گزارندگان: و برات بگزارندگان خراج برساند و در دیگر مالیاتهالله یا گزارنده خواب. تعبیر کننده خوابمعبر: گزارنده خواب و دانا کسی بهر دانشی راه جسته بسی