جدول جو
جدول جو

معنی گزاردن

گزاردن((گُ رْ دَ))
ادا کردن، انجام دادن، بیان کردن
تصویری از گزاردن
تصویر گزاردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با گزاردن

گزاردن

گزاردن
ادا کردن، به جا آوردن، انجام دادن، برای مِثال اگر گفتم دعای می فروشان / چه باشد حق نعمت می گزارم (حافظ - ۶۵۲)
گزاردن
فرهنگ فارسی عمید

گماردن

گماردن
کسی را بر سر کاری گذاشتن، گُماریدَن، بَرگُماردَن، گُماشتَن، بَرگُماشتَن
گماردن
فرهنگ فارسی عمید