معنی ناگزارده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ناگزارده
ناگزارده
- ناگزارده
- انجام نایافته. انجام ناداده. اداناکرده: اگر رکاب عالی... حرکت کرده بودی و کاری بر ناگزارده و این خبرآنجا رسیدی ناچار باز بایستی گشت. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
ناگوارده
- ناگوارده
- گوارده ناشده. هضم ناشده. مقابل گوارده
لغت نامه دهخدا
ناگسارده
- ناگسارده
- نانوشیده. صرف ناشده. مقابل گسارده. رجوع به گسارده شود
لغت نامه دهخدا
ناگزاینده
- ناگزاینده
- آنکه نگزد، آنکه آزار نرساند، برای مِثال چه خوش داستانی زد آن هوشمند / که بر ناگزاینده نآید گزند (نظامی۵ - ۸۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
ناگواریده
- ناگواریده
- هضم نشده ناگوارده: (اگر (آبی راپس طعام) بسیارخورندطعام ناگواریده بیرون آید)
فرهنگ لغت هوشیار