گردانیده و آن کبابی باشد که گوشت آن را در آب جوشانیده باشند بعد از آن به سیخ کشند و کباب کنند و بهترین آن مرغ جوان فربه باشد. (برهان) (انجمن آرا). و رجوع به گردنا شود
گردانیده و آن کبابی باشد که گوشت آن را در آب جوشانیده باشند بعد از آن به سیخ کشند و کباب کنند و بهترین آن مرغ جوان فربه باشد. (برهان) (انجمن آرا). و رجوع به گَردَنا شود
گردو، میوه ای گرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سخت چوبی و مغز پر روغن و متقارن، درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیار محکم که برای ساختن اشیای چوبی گران بها به کار می رود، گوز، گوزبن، جوز
گِردو، میوه ای گِرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سختِ چوبی و مغز پر روغن و متقارن، درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیار محکم که برای ساختن اشیای چوبی گران بها به کار می رود، گَوز، گَوزبُن، جُوز
جمع واژۀ گردن: مهرۀ ناچخ بکوبد مهره های گردنان نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین. منوچهری. ، بزرگان و صاحب قدرتان و سران باشند. (برهان) (آنندراج) : خداوند گردنان را که وی از ایشان بارنج بود گرفت و به بند می آورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476). آن از همه گردنان سر نامه وآن از همه سرکشان سر دفتر. مسعودسعد. خسروان در رهش کله بازان گردنان بر درش سراندازان. سنایی. دست زربخشت دو چشم فتح از آن روشن شده ست از برای گوشمال گردنان آمد بدید. مجیر بیلقانی. هزار بار فزون گوشمال رای تو خورد مه منیر که از گردنان گردون است. مجیر بیلقانی. در گردن گردنان خزران افکنده کمند خیزران را. خاقانی. بسا یوسفان را که در چاه بست بسا گردنان را که گردن شکست. نظامی. سر گردنان شاه گردون گرای ز پرگار موکب تهی کرد جای. نظامی. بدین ره گر گریبان را طرازی کنی بر گردنان گردن فرازی. نظامی. تا بگوید که گردنان را من چون شکستم به سروری گردن. ؟ (جهانگشای جوینی). تا گردنان روی زمین منزجر شدند گردن نهاده بر خط فرمان ایلخان. سعدی. بنازند فردا تواضعکنان نگون از خجالت سر گردنان. سعدی (بوستان). که گردنان اکابر نخست فرمانش نهند بر سر و پس برنهند بر فرمان. سعدی. سروران را بی سبب می کرد حبس گردنان را بی خطر سر میبرید. حافظ
جَمعِ واژۀ گردن: مهرۀ ناچخ بکوبد مهره های گردنان نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین. منوچهری. ، بزرگان و صاحب قدرتان و سران باشند. (برهان) (آنندراج) : خداوند گردنان را که وی از ایشان بارنج بود گرفت و به بند می آورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476). آن از همه گردنان سر نامه وآن از همه سرکشان سر دفتر. مسعودسعد. خسروان در رهش کله بازان گردنان بر درش سراندازان. سنایی. دست زربخشت دو چشم فتح از آن روشن شده ست از برای گوشمال گردنان آمد بدید. مجیر بیلقانی. هزار بار فزون گوشمال رای تو خورد مه منیر که از گردنان گردون است. مجیر بیلقانی. در گردن گردنان خزران افکنده کمند خیزران را. خاقانی. بسا یوسفان را که در چاه بست بسا گردنان را که گردن شکست. نظامی. سر گردنان شاه گردون گرای ز پرگار موکب تهی کرد جای. نظامی. بدین ره گر گریبان را طرازی کنی بر گردنان گردن فرازی. نظامی. تا بگوید که گردنان را من چون شکستم به سروری گردن. ؟ (جهانگشای جوینی). تا گردنان روی زمین منزجر شدند گردن نهاده بر خط فرمان ایلخان. سعدی. بنازند فردا تواضعکنان نگون از خجالت سر گردنان. سعدی (بوستان). که گردنان اکابر نخست فرمانش نهند بر سر و پس برنهند بر فرمان. سعدی. سروران را بی سبب می کرد حبس گردنان را بی خطر سر میبُرید. حافظ
چوبی را گویند که بر آن غلطکی نصب سازند و به دست طفلان دهند تا راه رفتن را بیاموزند. (برهان). رجوع به گردنا شود، چوبی باشد امرودی که طفلان ریسمان بر آن بپیچند و نوعی بر زمین اندازند که تا دیرزمان در گردش باشد و به عربی آن را دوامه خوانند. (برهان). آن را به هندی لبتو خوانند. (جهانگیری) ، گل سرخ. (برهان). و رجوع به گردنا شود
چوبی را گویند که بر آن غلطکی نصب سازند و به دست طفلان دهند تا راه رفتن را بیاموزند. (برهان). رجوع به گردنا شود، چوبی باشد امرودی که طفلان ریسمان بر آن بپیچند و نوعی بر زمین اندازند که تا دیرزمان در گردش باشد و به عربی آن را دوامه خوانند. (برهان). آن را به هندی لبتو خوانند. (جهانگیری) ، گل سرخ. (برهان). و رجوع به گردنا شود
کردناک. (بحر الجواهر). برخی از پزشکان گفته اند گوشتی است که بر آتش گردانده شود بر بابزنی تا پخته گردد. سدیدی گوید: گوشت جوجۀ ماکیان است که پخته شود، پس بر آتش کباب گردد و همچنین است گوشت شتر و پرندگان. (از بحر الجواهر). کباب. جوجه کباب. (یادداشت مؤلف). گردنا. رجوع به گردنا، گردناج و مادّۀ بعد شود
کردناک. (بحر الجواهر). برخی از پزشکان گفته اند گوشتی است که بر آتش گردانده شود بر بابزنی تا پخته گردد. سدیدی گوید: گوشت جوجۀ ماکیان است که پخته شود، پس بر آتش کباب گردد و همچنین است گوشت شتر و پرندگان. (از بحر الجواهر). کباب. جوجه کباب. (یادداشت مؤلف). گردنا. رجوع به گردنا، گردناج و مادّۀ بعد شود
مطلق سیخ اعم از سیخ چوبی و آهنی که بدان کباب کنند یا نان را از تنور برآرند. (برهان) : گر دشمنت ز ترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان به گردنا. مسعودسعد. ریگ اندرو چو آتش و گرد اندرو چو دود مردم چو مرغ و باد مخالف چو گردنا. امیرمعزی. آتش سنان نیزۀ چون گردنای اوست دشمن چو مرغ گردان در گرد گردنا. سوزنی. ، کبابی که اول گوشت آن را در آب جوشانند و بعد از آن ادویۀ حاره بر آن پاشند و بر سیخ کشیده کباب کنند و معرب آن کردناج. (برهان). مرغی یا چیز دیگر که آن را بر آتش گردانند تا بریان شود. (صحاح الفرس). مرغی بود که با پر بریان کنند. (فرهنگ اسدی) : دلی را کز هوا جستن چو مرغ اندر هوا یابی به حاصل مرغ وار او را به آتش گردنا یابی. کسائی. ، گوشۀ عود، رباب و امثال آن که تار بر آن بندند و بگردانند تا ساز آهنگ شود. (برهان). گردانک رباب. (آنندراج) : شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. ابوالفرج رونی. حربۀ بهرام بشکسته ز لطفش قبضه گاه بربط ناهید را بشکسته قهرش گردنا. سنایی. در جهان بیغم نبینی دل که ازدست رباب گردن خود بی رسن هرگز نبیند گردنا. شمس فخری. ز شکل گردنای و صورت عود اگر فکرت کند مرد مفکر همان هیات که از امرود و شاخش بخاطر آید آیدشان بخاطر. (از تاج المآثر). ، بادبر هم آمده و آن چوبی باشد مخروطی که طفلان ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین به چرخ درآید. (برهان). گیلکی گردلو (به همین معنی). (از حاشیۀ برهان چ معین). چوبی مدور چون گوی که یک سرش باریک باشد و اطفال ریسمان در آن پیچند و بر زمین کشند و سر باریک آن بر زمین آید و گردان شود و به عربی دوّامه گویند. (آنندراج) ، آلتی که از چوب سازند و به دست اطفال دهند تا بدان راه رفتن آموزند. (برهان). روروک. و رجوع به گردنای شود، گل سرخ. (برهان). و رجوع به گردنای شود، آینۀ زانو. کندۀ زانو، کاسۀ زانو. زانو که به عربی رضفه خوانند. (برهان) : و بر سر زانو که بندگاه ران است یاساق یک پاره استخوان است آن را رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، پیرامون چیزی که خراسانیان گردوا گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) ، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو بدان پیچند و از آن گشایند: الصریف، جرست گردنای بکرۀ چاه. (تاج المصادر بیهقی). بکره بزبان پارسی گردنا باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
مطلق سیخ اعم از سیخ چوبی و آهنی که بدان کباب کنند یا نان را از تنور برآرند. (برهان) : گر دشمنت ز ترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان به گردنا. مسعودسعد. ریگ اندرو چو آتش و گرد اندرو چو دود مردم چو مرغ و باد مخالف چو گردنا. امیرمعزی. آتش سنان نیزۀ چون گردنای اوست دشمن چو مرغ گردان در گرد گردنا. سوزنی. ، کبابی که اول گوشت آن را در آب جوشانند و بعد از آن ادویۀ حاره بر آن پاشند و بر سیخ کشیده کباب کنند و معرب آن کردناج. (برهان). مرغی یا چیز دیگر که آن را بر آتش گردانند تا بریان شود. (صحاح الفرس). مرغی بود که با پر بریان کنند. (فرهنگ اسدی) : دلی را کز هوا جستن چو مرغ اندر هوا یابی به حاصل مرغ وار او را به آتش گردنا یابی. کسائی. ، گوشۀ عود، رباب و امثال آن که تار بر آن بندند و بگردانند تا ساز آهنگ شود. (برهان). گردانک رباب. (آنندراج) : شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. ابوالفرج رونی. حربۀ بهرام بشکسته ز لطفش قبضه گاه بربط ناهید را بشکسته قهرش گردنا. سنایی. در جهان بیغم نبینی دل که ازدست رباب گردن خود بی رسن هرگز نبیند گردنا. شمس فخری. ز شکل گردنای و صورت عود اگر فکرت کند مرد مفکر همان هیات که از امرود و شاخش بخاطر آید آیدشان بخاطر. (از تاج المآثر). ، بادبر هم آمده و آن چوبی باشد مخروطی که طفلان ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین به چرخ درآید. (برهان). گیلکی گردلو (به همین معنی). (از حاشیۀ برهان چ معین). چوبی مدور چون گوی که یک سرش باریک باشد و اطفال ریسمان در آن پیچند و بر زمین کشند و سر باریک آن بر زمین آید و گردان شود و به عربی دَوّامَه گویند. (آنندراج) ، آلتی که از چوب سازند و به دست اطفال دهند تا بدان راه رفتن آموزند. (برهان). روروک. و رجوع به گردنای شود، گل سرخ. (برهان). و رجوع به گردنای شود، آینۀ زانو. کندۀ زانو، کاسۀ زانو. زانو که به عربی رضفه خوانند. (برهان) : و بر سر زانو که بندگاه ران است یاساق یک پاره استخوان است آن را رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، پیرامون چیزی که خراسانیان گردوا گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) ، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو بدان پیچند و از آن گشایند: الصریف، جرست گردنای بکرۀ چاه. (تاج المصادر بیهقی). بکره بزبان پارسی گردنا باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان گردی تدویر، کاسه زانو رضفه: در سر زانو که بندگاه ران است یا ساق یک پاره استخوان است آنرا رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند، پیرامون گرداگرد
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان گردی تدویر، کاسه زانو رضفه: در سر زانو که بندگاه ران است یا ساق یک پاره استخوان است آنرا رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند، پیرامون گرداگرد
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان