جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گردانش

گردانه

گردانه
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
فرهنگ لغت هوشیار

پردانش

پردانش
از پهلوی، اَویر دانشن. که دانش بسیار دارد. علاّمه:
فریدون پردانش و پرفسون
مر این آرزو را نبد رهنمون.
فردوسی.
جهاندیده پردانش افراسیاب
جز از چاره سازی نبیند بخواب.
فردوسی.
نبیرۀ جهاندار کاوس کی
دل افروز پردانش و نیک پی.
فردوسی.
فراوان ببودند پیشش بپای
بزرگان پردانش و رهنمای.
فردوسی.
جهانجوی پردانش افراسیاب
بکُندز نشسته بخورد و بخواب.
فردوسی.
چنین گفت با نامور انجمن
بزرگان پردانش و رای زن.
فردوسی.
خردمند و با شرم و با فر و رای
جهان بین و پردانش و رهنمای.
فردوسی.
همه دیده کردند یکسر پرآب
از آن شاه پردانش و زودیاب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

فردانش

فردانش
علم نیکو و بامعنی. کنایه از علم حکمت که فرزانگی باشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). در دساتیر و دیگر کتب لغت دیده نشد
لغت نامه دهخدا

گردابش

گردابش
اندیشه و تأمل. تعمق و تفحص، آشفتگی، دلیل. برهان. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گردانی

گردانی
صفت فاعلی بعلامت (ان) + ی حاصل مصدر که بصورت پساوند یا جزء دوم کلمه مرکب آیدو به معانی مختلف گردیدن، گرداندن و گردانیدن به کار رود و این ترکیب ها و نظایر آنها از آن آمده است.
ترکیب ها:
- آهوگردانی. تعزیه گردانی. رخ گردانی. روگردانی. زبان گردانی. سرگردانی. شبیه گردانی. و رجوع به هر یک ازمدخل ها و گرداندن و گردانیدن شود
لغت نامه دهخدا

گردانه

گردانه
حلقۀ آهنی است که بدان چیزها آویزند، گِردانه، نوعی گردون خردی است که طفلان رفتار از آن آموزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا