از کد بمعنی کده + واده، (یادداشت مؤلف). بنای دیوار عمارت و خانه را گویند. (برهان). بنای خانه را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). بنیادخانه. (اوبهی) : دنیا دار محنت است و ویرانۀ مصیبت مفازۀ اندوه و پتیارۀ فراق زدگان ز کدوادۀ بلا. (کشف المحجوب چ لنین گراد ص 59). بلا لباس اولیاست و کدوادۀ اصفیاء و غذاء انبیاء. (کشف المحجوب چ لنین گراد ص 504). خواستند در شهر بخارا را ربض زنندو کدوادۀ ربض از خشت پخته می بایست کدوادۀ حصار راو برجهای او که از خشت پخته بود باز کردند و به ربض شهر بخارا خرج کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ص 31). در عهد تو استوار مانده کدوادۀ عمر سست بنیان. سیف اسفرنگ
از کد بمعنی کده + واده، (یادداشت مؤلف). بنای دیوار عمارت و خانه را گویند. (برهان). بنای خانه را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). بنیادخانه. (اوبهی) : دنیا دار محنت است و ویرانۀ مصیبت مفازۀ اندوه و پتیارۀ فراق زدگان ز کدوادۀ بلا. (کشف المحجوب چ لنین گراد ص 59). بلا لباس اولیاست و کدوادۀ اصفیاء و غذاء انبیاء. (کشف المحجوب چ لنین گراد ص 504). خواستند در شهر بخارا را ربض زنندو کدوادۀ ربض از خشت پخته می بایست کدوادۀ حصار راو برجهای او که از خشت پخته بود باز کردند و به ربض شهر بخارا خرج کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ص 31). در عهد تو استوار مانده کدوادۀ عمر سست بنیان. سیف اسفرنگ
از کده (خانه) و خداه (رب). (از مفاتیح العلوم خوارزمی). کوکب مبتزّ بر هیلاج و آن در علم احکام نجوم دلالت بر کمیت عمر کند. (یادداشت مؤلف). کدخدا. (فرهنگ فارسی معین). کوکب ناظر به هیلاج به اتصال حقیقی و از آن کمیت عمر مولود استنباط کنند و اتصال حقیقی یا از درجات متساویه در طول روز است یعنی درجاتی که بعدشان از نقطتین انقلاب مساوی باشد یا از درجات متساوی در مطالع است یعنی درجاتی که بعدشان از نقطتین اعتدال مساوی باشد. (یادداشت مؤلف). کدخداه کوکبی است که مستولی بر موضع هیلاج باشد به این معنی که صاحب خانه ای بود که هیلاج در آن است یا صاحب شرف یا حظ دیگر از حظوظ پنجگانه و در صورتی که یک هیلاج کدخداه نداشته باشد رجوع به هیلاجی کنند که کدخداه داشته باشد و اگر هیچکدام از هیلاجات را کدخداه نبود درجۀ طالع را هیلاج قرار دهند. مثلاً اگر در وقت ولادت قمر19 درجۀ حمل باشد، قمر هیلاج است و آفتاب کدخداه زیرا شرف آفتاب در 19 درجۀ حمل است و از اینرو مستولی بر موضع هیلاج باشد و در صورتی که درجۀ طالع در 19 درجۀ حمل شد هیلاج درجۀ طالع است و کدخداه آفتاب. (از حاشیۀ التفهیم ص 520). رجوع به التفهیم ص 519 و 520 و مجمل الاحکام و جوامع الاحکام و کفایت التعلیم و شرح ثمرۀ بطلمیوس و رجوع به کدخدا و هیلاج شود
از کده (خانه) و خداه (رب). (از مفاتیح العلوم خوارزمی). کوکب مُبتَزّ بر هیلاج و آن در علم احکام نجوم دلالت بر کمیت عمر کند. (یادداشت مؤلف). کدخدا. (فرهنگ فارسی معین). کوکب ناظر به هیلاج به اتصال حقیقی و از آن کمیت عمر مولود استنباط کنند و اتصال حقیقی یا از درجات متساویه در طول روز است یعنی درجاتی که بعدشان از نقطتین انقلاب مساوی باشد یا از درجات متساوی در مطالع است یعنی درجاتی که بعدشان از نقطتین اعتدال مساوی باشد. (یادداشت مؤلف). کدخداه کوکبی است که مستولی بر موضع هیلاج باشد به این معنی که صاحب خانه ای بود که هیلاج در آن است یا صاحب شرف یا حظ دیگر از حظوظ پنجگانه و در صورتی که یک هیلاج کدخداه نداشته باشد رجوع به هیلاجی کنند که کدخداه داشته باشد و اگر هیچکدام از هیلاجات را کدخداه نبود درجۀ طالع را هیلاج قرار دهند. مثلاً اگر در وقت ولادت قمر19 درجۀ حمل باشد، قمر هیلاج است و آفتاب کدخداه زیرا شرف آفتاب در 19 درجۀ حمل است و از اینرو مستولی بر موضع هیلاج باشد و در صورتی که درجۀ طالع در 19 درجۀ حمل شد هیلاج درجۀ طالع است و کدخداه آفتاب. (از حاشیۀ التفهیم ص 520). رجوع به التفهیم ص 519 و 520 و مجمل الاحکام و جوامع الاحکام و کفایت التعلیم و شرح ثمرۀ بطلمیوس و رجوع به کدخدا و هیلاج شود
تخم کدو. (یادداشت مؤلف) ، کرم معده را می گویند. (برهان) (آنندراج). یک قسم کرم که در روده های انسان تولید می گردد و هر یک از قطعه های آن شبیه به تخم کدوست به تازی حب القرع و به یونانی تنیا نامند. (ناظم الاطباء). کرم شکم. کرم در شکنبه. (یادداشت مؤلف). این کرم کوتاه و پهن است و بیشتر در رودۀ اعور و رودۀ قولون افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و هرگاه که این راه که میان زهره و روده است بسته شود کرمی دراز و فرد و نوعی که آن را کدودانه گویند در امعا تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : در دفع کدودانه بدستور سلف خرما و برنگ و مغز جوز آر بکف. یوسفی طبیب (از آنندراج). خری سرش ز خرد چون کدوی بی دانه خری شکم ز کدودانه چون کدو مملو. سوزنی
تخم کدو. (یادداشت مؤلف) ، کرم معده را می گویند. (برهان) (آنندراج). یک قسم کرم که در روده های انسان تولید می گردد و هر یک از قطعه های آن شبیه به تخم کدوست به تازی حب القرع و به یونانی تنیا نامند. (ناظم الاطباء). کرم شکم. کرم در شکنبه. (یادداشت مؤلف). این کرم کوتاه و پهن است و بیشتر در رودۀ اعور و رودۀ قولون افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و هرگاه که این راه که میان زهره و روده است بسته شود کرمی دراز و فرد و نوعی که آن را کدودانه گویند در امعا تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : در دفع کدودانه بدستور سلف خرما و برنگ و مغز جوز آر بکف. یوسفی طبیب (از آنندراج). خری سرش ز خرد چون کدوی بی دانه خری شکم ز کدودانه چون کدو مملو. سوزنی
چوب آستان در خانه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چوب زیرین در که فرودین نیز گویند، ضد بلندین. (فرهنگ رشیدی). چوب زیر در. (شرفنامۀ منیری) ، چوبی که پاشنۀ در برآن گردد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
چوب آستان در خانه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چوب زیرین در که فرودین نیز گویند، ضد بلندین. (فرهنگ رشیدی). چوب زیر در. (شرفنامۀ منیری) ، چوبی که پاشنۀ در برآن گردد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان اختر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند، کوهستانی و سردسیر، سکنۀ 250 تن، آب آن از چشمه سار، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان اختر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند، کوهستانی و سردسیر، سکنۀ 250 تن، آب آن از چشمه سار، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
عدد اصلی بین یازده و سیزده ده بعلاوه دو اثنا عشر. یا دوازده امام علی ابن ابیطالب و یازده فرزند او که شیعیان اثنی عشری بامامت آنها قایلند. یا دوازده جوسق دوازده برج فلکی دوازده کوشک. یا دوازده مقام دوازده پرده سرود: راست، صفاهان، بوسلیک، عشاق، زیر بزرگ، زبر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. (بعضی بجای صفاهان شباب نوشته اند)، یا دوازده میل دوازده برج فلکی
عدد اصلی بین یازده و سیزده ده بعلاوه دو اثنا عشر. یا دوازده امام علی ابن ابیطالب و یازده فرزند او که شیعیان اثنی عشری بامامت آنها قایلند. یا دوازده جوسق دوازده برج فلکی دوازده کوشک. یا دوازده مقام دوازده پرده سرود: راست، صفاهان، بوسلیک، عشاق، زیر بزرگ، زبر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. (بعضی بجای صفاهان شباب نوشته اند)، یا دوازده میل دوازده برج فلکی
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی