جدول جو
جدول جو

معنی کاونده - جستجوی لغت در جدول جو

کاونده
کسی که جایی را می کاود، جستجو کننده
تصویری از کاونده
تصویر کاونده
فرهنگ فارسی عمید
کاونده(وَ دَ / دِ)
جستجو کننده. (یادداشت مؤلف). تفحص کننده. (آنندراج). ج، کاوندگان:
و دیگر که اند از پراکندگان
بدآموز و بدخواه کاوندگان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
کاونده
تفحص کننده تجسس کننده، کننده حفار، بحث کننده، ستیزه کننده
تصویری از کاونده
تصویر کاونده
فرهنگ لغت هوشیار
کاونده((وَ دِ))
جستجوکننده، مفتش
تصویری از کاونده
تصویر کاونده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافنده
تصویر کافنده
شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، شکاونده، شکوفنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
کم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاونده
تصویر شکاونده
کاونده، نقب زن، شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکوفنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارنده
تصویر کارنده
کسی که درختی یا تخمی بر زمین می کارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرونده
تصویر کرونده
درختی خاردار شبیه درخت لیمو، با میوه ای ترش مزه
فرهنگ فارسی عمید
(شِ وَ دَ / دِ)
نقب زن و چاه جوی را گویند و به عربی نقّاب خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). آنکه زمین را بکاود. کاونده و نقب زننده، بدین جهت گورشکاف و کفن دزد را گویند. و شکاوند مخفف شکافنده است وآنرا شکاونه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). شکافنده. (فرهنگ فارسی معین). کاونده. (ناظم الاطباء). ورجوع به شکافنده شود، گورشکاف و کفن دزد. (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلونده
تصویر کلونده
خیار بزرگ و باریک و دراز شنگ: (میل کلونده که دارد که مبارک بادش بخت فیروز که افتاد ز غیبش بکنار) (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالنده
تصویر کالنده
بشتاب رونده جیم شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافنده
تصویر کافنده
آنکه بکافد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاونده
تصویر لاونده
تازی گشته کشه شاه اسپرم رومی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
کم گرداننده، نقصان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاونده
تصویر شکاونده
شکافنده، نقب زن چاه جوی نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاونده
تصویر خاونده
خداوند صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالنده
تصویر کالنده
((لَ دِ))
به شتاب رونده، جیم شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافنده
تصویر کافنده
((فَ دِ))
شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارنده
تصویر کارنده
((رَ دِ یا دَ))
کار کننده، عمل کننده، کشت کننده، زارع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلونده
تصویر کلونده
((کَ وَ دَ یا دِ))
کلوند، خیار بزرگ و باریک و دراز، شنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
نزولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داونده
تصویر داونده
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
Minimizer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
minimiseur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
न्यूनतमकर्ता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
minimalisator
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
minimizzatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
minimizador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
minimizador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
мінімізатор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
минимизатор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
minimalizator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
Minimierer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
peminimasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی