جدول جو
جدول جو

معنی کارنده

کارنده((رَ دِ یا دَ))
کار کننده، عمل کننده، کشت کننده، زارع
تصویری از کارنده
تصویر کارنده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کارنده

کارنده

کارنده
کارکننده و کارفرما و فاعل از کاشتن. (آنندراج). ج، کارندگان:
اگر کشتمندی شود کوفته
وز آن رنج کارنده آشوفته
و گر اسب در کشت زاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود
دم اسب و گوشش بباید برید
سر دزد بر دار باید کشید.
فردوسی.
ز تخم پراکنده وز مزد و رنج
ببخشید کارندگانرا ز گنج.
فردوسی
لغت نامه دهخدا