- کارتن
- جعبۀ مقوایی که برای بسته بندی اجناس مختلف به کار می رود، جلد مقوایی، پوشه
معنی کارتن - جستجوی لغت در جدول جو
- کارتن
- تننده، در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
- کارتن
- عنکبوت را گویند
- کارتن ((تَ))
- عنکبوت، جولاهه، نساج
- کارتن ((تَ))
- عنکبوت، تار عنکبوت، کارتند، کارتنک، کارتینه
- کارتن ((تُ))
- جلد مقوایی برای نگه داری برگه ها، پوشه، جعبه مقوایی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تنیدۀ عنکبوت، تار عنکبوت، عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
عنکبوت: (زدام کار تنه چون مگس فرار کند فضای روزی او بسته راه پروازش) (رکن بکرانی)، نسج عنکبوت کار تنک
تقلیل دادن، کسر کردن
عنکبوت را گویند
درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
شکافتن، چاک دادن، برای مثال سپاه آن صدف ها همی کافتند / به خروار درّ هر کسی یافتند (اسدی - ۱۲۵) ، سوراخ کردن، کندن، حفر کردن
عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو،برای مثال همی بستد سنان من روان ها همچو بویحیی / همی برشد کمیت من به تاری همچو کراتن (فرقدی - لغتنامه - سنان)
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو،
کار کننده، کارگر، کاری، اهل کار و تلاش، ویژگی داروی مسهل
محفظه ای در اتومبیل که میل لنگ و شاتون ها را دربرمی گیرد، جعبۀ میل لنگ
در حال کاشتن، بذر کاران
شرکت بزرگی که از چند شرکت کوچکتر برای تثبیت بهای کالائی تشکیل شود
محفظه ای که زنجیر دوچرخه یا بعضی از آلات اتومبیل را می پوشاند
کاربون، جسم بسیطی که متبلور و بی شکل بصورت الماس و زغال سنگ در طبیعت یافت می شود، کاغذ کپی
فلاحت کردن، تخم افشاندن، بذر افشانی، کاریدن، پراکندن تخم
کم شدن، کاهیده شدن
محنت کش، رنجبر و کارگر، موثر
شکافتن، ترکاندن، چاک کردن
عنکبوت: (مگس را پرده کی بر گیرد آنگه که اندر پرده کراتن افتاد) (قوامی رازی)
آنکه بدنش بشکل و هیئت مار باشد
((بُ))
فرهنگ فارسی معین
کربن. کاغذ، کاغذی است که یک طرف آن رنگی است و آن را برای کپی برداشتن در هنگام نوشتن مورد استفاده قرار می دهند