جدول جو
جدول جو

معنی کارتن

کارتن((تَ))
عنکبوت، تار عنکبوت، کارتند، کارتنک، کارتینه
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کارتن

کارتن

کارتن
جعبۀ مقوایی که برای بسته بندی اجناس مختلف به کار می رود، جلد مقوایی، پوشه
کارتن
فرهنگ فارسی عمید

کارتن

کارتن
تننده، در علم زیست شناسی عَنکَبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتَن، تارتَنَک، کاربافَک، کارتَنَک، شیرمَگَس، مَگَس گیر، تَنَندو، کَراتَن
کارتن
فرهنگ فارسی عمید

کارتن

کارتن
ماده ای که در پلاستهای ریشه هویج علاوه بر کلروفیل وجود دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 20)
لغت نامه دهخدا

کارتن

کارتن
عنکبوت را گویند. (برهان) (انجمن آرا). مؤلف برهان گوید: اگر پای عنکبوت بر کسی بندند که شبها تب میکرده باشد تب ازو مفارقت کند، اگر جایگاه عنکبوت را با علک رومی بخور کنند تمام بگریزند و الا بمیرند:
جولهی را در خراسان بُد وطن
دام زرقش کار او چون کارتن.
سراج الدین راجی.
، جولا. جولاهه
لغت نامه دهخدا